به زبان های جدید پیرامون خود بی توجهی نکن
لشکر مورچههای قهوهای، بدن بی جان گرگ را به دقت زیر و رو میکند. تعدادشان بسیار زیاد است و چنان نزدیک بهم حرکت میکنند که احساس میکنید هزارپایی با سرعت از سوراخ دماغ به سوراخ دیگر میرود. مگسها با ارتفاع کمی دورش میگردند. سر و صدایی به پا کردهاند و معلوم است که حسابی غافلگیر شدهاند. یکی از بزرگهایشان روی مردمک قهوهای چشم گرگ نشسته است. سر و کله کلاغها پیدا میشود. کنار گرگ فرود میآیند و خستگی در میکنند. خیالشان راحت است و میدانند برای وعده غذایشان گرگ دارند. کمی دورتر گربه لاغری نظاره گر این ماجرا است. دوست دارد سر سفره برود و چند لقمهای مهمان شود. اما تنها است و جرات سر و کله زدن با کلاغهای گرسنه و عصبی را ندارد. پس باید منتظر باشد تا بقیه سیر شوند. لاشه گرگ را با مورچه های قهوه ای، مگس ها، کلاغ های عصبی و گربه لاغر تنها بگذارید و به مسیر خودتان ادامه بدهید.
ماهی، بی حرکت روی آب شناور است. برکه توان حرکت دادن بدن این قزل آلای نیمه جان را ندارد. زالوهای سیاه و خونخوار جشن گرفته اند. با حرکات خاص خودشان دور ماهی میگردند و دعا میخوانند. مراسم دعا تمام میشود، در عرض چند دقیقه تا آخرین قطره خون ماهی قزل آلا را با وله تمام، می مکند. حجمشان چند برابر می شود و مثل ورم زیر چشم، بعد از خوردن مشت از برادر بزرگتان، پف می کنند. پسرعمو یکی از زالوها را می گیرد و تا جایی که راه دارد فشارش میدهد. تمام خونی که تازه خورده است را بالا می آورد و دوباره کوچک میشود. سعی میکند به دست او بچسبد و تلافی کند اما زورش نمی رسد. زالو درمانی یکی از کارهایی است که در طب سنتی رواج دارد. زالوهای پاستوریزه مجمتع طب سنتی ولیعصر، از خون آدم تغذیه می کنند. البته آنها فقط یکبار می توانند این لذت بزرگ را تجربه کنند چون زالو را بعد از انجام مراسم پزشکی سر به نیست می کنند. به نظر شما زالوهای کنار برکه روستای ما لذت بیشتری از زندگی می برند؟ درست است که زالوهای مجموعه ولیعصر فقط یکبار شانس خوردن خون دارند ولی فراموش نکنید این خون متعلق به آدمی است که از یک سی سی خونش هم نمی گذرد و برای هر قطره اش تا قرون آخر دیه را گرفته است.