دربارهی «مصادره»؛ مردی که اسب شد
در جشنوارهای که «لاتاری»اش دنبال پررنگ کردن ریشههای وطنپرستانه و فاشیستی بینندگان است؛ «به وقت شام»اش سیاههای از مانیفست سیاسی سازندهاش؛ «بمب؛ یک عاشقانه»اش در پی انتقاد از دوران جنگ هشتساله و در لایههای زیرین فیلم و نشانه رفتن آموزش خشن دانشآموزها در مدارس است؛ مهران احمدی با «مصادره» تمام آدمها را دعوت به دهمدلی و همراهی میکند و مدام سر به سرشان میگذارد تا سگرمههای چهرهی عبوس و اخموی ناشی از وضع موجود را باز کنند و دست از جنگ بیهوده و فرسایشیشان بردارند. تلاش احمدی در اولین تجربه کارگردانیاش ستودنی است: کمدی سیاه و بحثبرانگیز که مدام با شوخی بر سر عقاید سیاسی طرفین و هجو روزهای پس از انقلاب و بحبوحهی حذفهای احساسی انقلابیون، به تجربهای مطبوع برای تماشاگران و جریان اصلی سینما بدل میشود.
«مصادره»؛ گذری دلنشین و فانتزیِ گاه شوخ و شنگ و گاه تلخ از زندگی اسی، کارمند دونپایه ساواک است. اسی، آدم خوبی است و راستش تنها گناهاش همین است که آدم خوبی است. مردی بیچیز که تلخی زندگیاش در خلال خندهها، گاهی روی دل مخاطب سنگینی میکند. آدمی با خلق و خویی ایرانی که بیتوجه به روزهای عجیب زمستان پنجاهوهفت، هر روز به اداره میرود و بیخیال ازدواج با زن رقاصهای از آمریکای جنوبی که در کابارهها عاشقاش شده، ترجیح میدهد در کشورش بماند، اما اسی آدم بدشانسی است و همیشه در بزنگاههای مهم زندگیاش، جای اشتباه قرار دارد و بدشانسی پشتِ بدشانسی...
اسی پس از گذراندن روزهای عجیب و غریب و تن دادن به اجبارهایی چون اعتراف به خطای انجام نداده در تلویزیون و آن لحظهای که بغضاش میترکد و میگوید: «گُه خوردم!»؛ با همکاری یکی از دوستان سابقاش که اتفاقا از چریکهای کابارهنشین و غرغروی قدرت گرفته پس از انقلاب است، با دلی شکسته از کشور خارج میشود، فرار میکند به آمریکای جنوبی و از صفر زندگیاش را شروع میکند و در ادامه همهچیز حتی همسرش را هم از دست میدهد. تنها دلبستگی او پسرش است: ذکریا، پسری که بهمن پنجاهوهفت متولد شده است. رابطه اسی و پسرش و چالششان برای ادامه زندگی، خط اصلی داستانی را شکل میدهد و تصمیم پسر به سفر به ایران و باز پس گرفتن زمینهایشان، دست کارگردان را برای شوخیهای تصویری با فیلمهای بزرگ تاریخ سینما و بیان اختلاف میان دو نسل و زیست متفاوت باز میگذراند.
«مصادره» به روایت زندگی اسی، کارمند دونپایه ساواک با به تصویر کشیدن زندگی در قبل و بعد از انقلاب که تمام داشتههایاش از دستش میرود؛ پر است از شوخیهایی با انقلابیون در هر جایگاه و با هر عقیدهای. فیلم تلاش میکند تا چیزی را به یادمان بیاورد که این روزها فراموش شده است: مهربان بودن با هم... شوخیهای پی در پی با آدمهای قصه، پیش از آن که برای انتقاد از وضعیت باشد، برای پررنگ کردن همین خصیصه است و تلاشی است برای کنار هم قرار دادن آنها..
اما تلخترین سکانس فیلم زمانی رقم میخورد که اسی اسب میشود! کنایهای تلخ به وضع موجود... اسی هنگام خواندن ترانهی دستهجمعی در برنامهی زنده ناگهان شیهه کشیدن و برنامه را بهم میریزد... در فیلم ماندگار «گاوِ» مهرجویی، مشحسن گاو شد و در «مصادره»ی مهران احمدی، اسی اسب... خوانش متفاوت از بلایی که استبداد نصیب مردماش کرده است... این فیلم پر است از کنایههای تند سیاسی؛ جایی که اسی با عصبانیت برای بچهی ایرانی، لاتین، آمریکاییاش مشق میگوید: آن مرد آمد، آمد با اسب آمد، آن مرد تند آمد...
«مصادره» یکی دیگر از کمدیهای جریان اصلی سینماست که کنار چند نمونه موفق در این سالها، تلاش در بازخوانی دهه شصت و در ادامه کشاندن قصه به دنیای امروز و یادآوری مفاهیمِ مهربان دارد. فیلم پر است از کاراکترهای فرعی به یاد ماندنی: از مهران احمدی در نقض برادر ناتنیاش ذَک که دیدگاهاش نسبت به دنیا در سکانسهای زندان با لهجهی جنوبهای آمریکا، لحظههایی درخشان از «مصادره» را مال خود کرده است تا حضور پررنگتر بابک حمدیان در نقش همان چریکِ کابارهنشین و غرغروی قدرت گرفته پس از انقلاب که حالا اختلاس کرده و سر از ویلایی در کانادا درآورده...
مهران احمدی با این فیلم که اکران عمومی پر سر و صدایی را خواهد گذراند، سعی میکند تا با تمام ایرانیها همراهی کند و به آنها حق بدهد و برخلاف فیلمهای سیاسی که روایتی خشن و احساسی از ایران پیش از انقلاب داشتهاند، تمام طیفهای سیاسی را به باد شوخی میگیرد اما دلاش برای اسی میتپد؛ مردی که فقط میخواست در کشورش زندگی کند، جایی که به آن تعلق داشت...
سعید طاهری