زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

توضیحی ندارم براتون استاد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

الدربست من ­الایمان

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ق.ظ

 



صدای ممتد بوق، کلاچ، دنده یک، نیم متر به جلو، ترمز، کلاچ، خلاص و دوباره به ترتیب صدای ممتد بوق، کلاچ، دنده یک و... پررنگ­ترین تصویر از شلوغی خیابان در یک ظهر گرم است. در حالی که سوار شبه تاکسی یا ماشین مسافرکشی هستید و از پیشانی­تان شرشر عرق می­ریزد و آرزو می­کنید زودتر به مقصد برسید، باید تمام حواستان را جمع کنید تا خدای نکرده کوچک­ترین تماسی با مسافر کناری­تان نداشته باشید. اگر هم جلو نشسته باشید مدام باید به بد و بی­راه­های راننده که نثار رانندگان دیگر می­کند گوش کنید و به اجبار همه را تایید کنید.

 

 پاره یکم

چند متر پایین­تر از پایانه، شخصی­ها ردیف پارک کرده­اند و به نوبت پر می­شوند. راننده تاکسی­های پایانه، ماشین­های زردشان را خاموش کرده­اند و به مسافرانی نگاه می­کنند که حاضر نیستند 20 متر پیاده­روی کنند و به ایستگاه بیایند. تاکسی­های پایانه مجبور می­شوند به نوبت جلوی در ورودی بیایند و با اشک و آه از مسافران بخواهند که قدم رنجه فرموده و سوار ماشینشان شوند. این تنها راه مقابله با گربه­های شخصی است که پایین­تر از پایانه کمین کرده­اند.

پاره دوم

ایستگاه  سواری، جلوی مترو است. عده­ای از مسافران، سمندهای زرد را سوار می­شوند و عده دیگری ون را انتخاب می­کنند. هوا بارانی است و باد سردی هم می­وزد. شخصی­ها کرایه را گران کرده­اند و تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند زیر نرخ تعیینی خودشان کار کنند. افراد مرفه کم­توان و مسن، قبول می­کنند و سوار می­شوند و بدبخت­ها منتظر سمند­های زرد می­مانند.

پاره سوم

طبق قانون، تاکسی بر ماشین شخصی مقدم است. یعنی اینکه، این ماشین،های زرد هستند که باید مسافران را سوار کنند ولی کو قانون. مسافران به انتخاب خودشان سوار ماشین زرد می­شوند. سرهنگ، راننده پراید سفید، حسابی ناراحت می­شود و هرچی از دهنش در می­آید به راننده تاکسی می­گوید و این جواب را می­شنود: خوبی به شما نیامده است سرهنگ!

پاره چهارم

به اجبار سوار یکی از همین شخصی­ها می­شوم. در طول اتوبان، جدای از رضایت مردم و برکت سفره­اش، مدام دم از دموکراسی می­زند و سه بار انقلاب می­کند و پانزده رییس جمهور را هم خلع. قبل از پایان اتوبان می­گوید: حالا من 2500 تومان نمی­گیرم و می­دانم که بی­انصافی است ولی انتخاب را واگذار می­کنم به خودتان. هرکسی دوست دارد 2500 تومان بدهد وگرنه همان کرایه معمول هم قبول است!

پاره پنجم

سواری­ها، اول خیابان برزیل به مقصد شرق شهر پارک کرده­اند. جوانی داد می­زند فلان جا، فلان جا. می­پرسم چقدر می­گیرد تا فلان جا؟ نفری بیست. ناخودآگاه می­پرسم چقدر؟ به من نگاه می­کند و داد می­زند: بیست هزار تومان وجه رایج مملکت!  

پاره ششم

تاکسی­های خط مینی­سیتی-تجریش، گوشه­ای جمع­اند و از جنگ و جدل با پراید­های پلاک ایران 26 درمانده. جوان­هایی که تمامشان از یک شهر آمده­اند و در جواب به این سوال که چرا تهران؟ یک جواب ثابت می­هند که: آقا کار نیست وگرنه کی دوست دارد از شهر خودش دور بماند. خط را کامل در اختیار دارند و فرقی نمی­کند مسافری از تجریش یا قدس به مینی سیتی و یا برعکس برود، زیرا در هرحال شکارش می­کنند. تمامشان در راه آهنگ کردی گوش می­کنند و اگر مسافر نباشد جمع می­شوند و برای هم چایی می­ریزند.

پاره هفتم

مسافرکشی یا تجارت چیز؟ بعضی­هایشان در طول مسیر، به بهانه­های مختلفی از جمله ترافیک، فوتبال، ماشین­های مدل بالای بلوار اندرزگو و آب و هوا ، سر صحبت را با شما باز می­کنند و در آخر به شما چیز می­فروشند!

پاره هشتم

کافی است یکبار کنار خیابان قدم بزنید تا خودتان متوجه عمق فاجعه شوید. 12 پراید همزمان بوق می­زنند و سمتتان می­آیند... شما با بی­تفاوتی رد می­شوید. هنوز چند قدمی دور نشده­اید که پشت سرتان سر و صدا بلند می­شود. بزن بزنی راه افتاده است که نگو. با سرعت تمام از محل حادثه فرارمی­­کنید، اما فراموش نکنید که مقصر اصلی شما بوده­اید. حتما عذاب وجدان بگیرید!

پاره هشتم

مراقب باشید در طول مسیرهیچ نشانه­ای دال بر تهرانی نبودنتان برجای نگذارید. اگر نمی­توانید بدون لهجه حرف بزنید، فقط با اشاره سر به راننده علامت بدهبد و همه چیز را تایید و یا رد کنید. اگر مادرتان از روستا تماس گرفت در جواب تمام سوال­هایش بگویید : آره مامان! این کار به صلاح خودتان است و شما را از هزینه یک تهران گردی دربست نجات می­دهد.

پاره نهم

این روزها حتی خلوت­ترین نقاط شهر هم دچار ویروس ماشین و ترافیک شده است. تمام ماشین­ها تک سرنشین هستند. (به نظرم گردن تک­تک تک­سرنشین­های تهران را باید زد... حتی اگر آن تک سرنشین پدرتان باشد.) بعضی­ها از در منزل تا مغازه سر کوچه را با اتولشان می­آیند. پسر جوان همسایه از ماشین پیاده می­شود. خارج از صف یک نان سنگک می­گیرد. نان را در ماشین می­گذارد و می­گوید: اگر مایل هستید، با من بیایید! تشکر می­کنم. به خانه که می­رسم،  می­بینم دنبال جای پارک می­گردد. سوار آسانسور که می­شوم، کلید می­اندازد و با سرعت به سمت آسانسور می­آید. دو متر مانده تا آسانسور، در را می­بندم و راهی بالا می­شوم. لیاقت نداشت همسفرم باشد، مردک تک سرنشین!

پاره دهم

جدای از مهاجرت، که آمار جمعیت تهران را بدجوری تکان داده است، فروختن تمام اموال و احشام و تبدیلشان به پراید برای مسافرکشی (گدایی محترمانه) مرسوم شده است. مردم ما هم که عادت دارند دم دستی­ترین گزینه را انتخاب کنند... ولی یادمان نرود دم دستی­ترین گزینه مساوی است با گندترین گزینه. اگر از بالا به قضیه نگاه کنید، متوجه می­شوید که چه آشوبی به راه افتاده است. هیچکس به قواعد شهری اهمیت نمی­دهد و هر چیزی که دلش می­خواهد می­خورد!

پاره یازدهم

پراید سوارها بدون در نظر گرفتن ترافیک و بقیه ماشین­ها از فاصله 40 متری معکوس می­کشند و بدون راهنما از لاین سوم به  لاین اول می­آیند تا مبادا مسافر از دستشان در برود. عده دیگری هم با سرعت 5 کیلومتر در ساعت حرکت می­کنند و برای تک­تک عابران پیاده­رو بوق می¬زنند تا خدای نکرده مسافری منتظر نماند. به نظرتان پراید سوارها از خودشان نمی­پرسند که فرق ما با تاکسی چیست؟ لابد فقط رنگ ماشین­مان فرق دارد و رقص قشنگمان. پرایدها بدون پرداخت مالیات، عوارض و ارایه یک انگشت به صورت کاملا محترمانه به شهرداری، خیابان­های شهر را قرق کرده­اند تا آخرین نسل تاکسی­های شهر، کنار میدان تجریش پارک کنند و بگویند: دربست.

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۱۱
sEEd ZombePoor

نظرات  (۲)

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۱۷ نگینک 🍀🌱
اما من آدم هایی را میشناسم که دیدن و لمس کردن همین شلوغی و روزمرگی و سیاهی شهر آرزوشونه🙏
شهر ما در کنار سیاهی، یک ته رنگ سبز هم داره! فقط باید بخوای که سبزی شهر رو لمس کنی🌱🙈💚
دوست داشتی به من هم سر بزن💚
باید بگم سبک نوشتن جالبی دارید جدا از موضوع که تامل برانگیزه
پاسخ:
لطف دارید بمن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی