جلال منظوری فرد؛ آکاردئونیستی که رستوران های شمیرانات را قُرق کرده است!
جلال منظوری فرد؛ آکاردئونیستی که رستوران های شمیرانات را قُرُق کرده است!
س.ع.ی.د
درست روزی که شمارهاش را میگیرم و به سوالهایی فکر میکنم که قرار است از او بپرسمشان، جلوی ساختمان مجله ظاهر میشود! از در ساختمان میزنم بیرون و میرسم به کافهای که در همسایهگی ما، واقع شده است. مردی با موهای جو گندمی و آکاردئون قرمز، جلوی در کافه ایستاده و سرش در تلفن همراهاش است. صبر میکنم تا کارش تمام شود. جلال منظوریفرد یکی از نوازندههای دورهگرد قدیمی تهران است که تقریبا تمام رستورانهای اصطلاحا بالاشهر، صدای سازش را میشناسند و دوستاش دارند. او علاوه بر خیابانها و رستورانها، به همراه آکاردئون قرمزش در فیلم مسعود کیمیایی هم پرسه زده است! تنها نشانهای که از جلال منظ.وریفرد دارم، آکاردئون قرمز و صدایی شبیه به ویگن فقید است. کارش که تمام میشود، میروم سراغاش و...
چرا ساز آکاردئون...؟
سالها پیش، صدای آکاردئون را برای اولین بار شنیدم. شش یا هفت سال سن داشتم و طبیعتا چیزی از موسیقی نمیدانستم، اما آن صدا، هنوز هم در خاطرم مانده است. البته باید بگویم که بعد از آن هم به سراغ آکاردئون نرفتم و آموختن موسیقی را با پیانو شروع کردم.
اما شما را به عنوان یک نوازنده آکاردئون میشناسند.
درست است، اما این ساز در نیمه دوم زندگی من بود که به سمتام آمد. سالهای سال بود که پیانو نواختن را آموزش میدادم. زمانی که در بهزیستی تهران با کودکهای این مرکز، روش استفاده از پیانو را تمرین میکردم، آکاردئونیستی وارد بهزیستی شد و این شروع داستان ورود آکاردئون به زندگی من بود.
پس از آن چه اتفاقی افتاد؟
چند ماه اول را در کوچهها ساز میزدم و تمرین میکردم. زمانی که از کوچهای در محله گیشا میگذشتم، مردم توی بالکنهای خانهشان، جمع شدند و به صدای سازم گوش دادند. خانمی مسن از خانه بیرون آمد و کتابی را به من هدیه داد که اولش نوشته شده بود: «عشق الهی همیشه همراهت باشد» از آن موقع این عشق و انرژی با من است و در کارهایی که میکنم، نمود دارد!
زندگیتان را به دو نیمه تقسیم کردید. در مورد این مسئله بیشتر صحبت کنید.
نمیه اول زندگی من با موسیقی کلاسیک شروع شد. زمانی که پیانو را آموزش میدادم، کنسرتهای زیادی به همراه هنرجوهایم برگزار میکرد، اما کسی از من تشکر نمیکرد! عشق الهی در نیمه دوم زندگیام در من. طلوع کرد. انگار که صدایی همیشه در گوشم میپیچد که تو موجود خاصی هستی و باید به مردم شادی ببخشی! این حس را تا قبل از آن نداشتم. معتقدم که دنیا با اصوات، زیباتر است و این صدا است که میتواند عکس زیبایی از دنیا به ما نشان دهد و تداعیگر دنیای ابدی انسانها باشد. امیدوارم خداوند به من سلامتی بدهد تا بتوانم برای مردم ساز بزنم و به آنها، انرژی بدهم
صدای شما برای خیلیها، تداعیکننده صدای ویگن فقید است.
تن صدایی که خدا در وجود من قرار داده استو توانستم به واسطه آن به خودم آرامش ببخشم و به مردم انرژی بدهم.
چطور شد که در فیلم مسعود کیمیایی ظاهر شدید؟
«محاکمه در خیابان» تجربه جالبی بود. اولین بار بود که این کار را انجام میدادم و همانطور که انتظارش را داشتم، همراه بود با استرس و کمبود اعتماد به نفس که باعث شد تجربه خوبی برایام رقم نخورد! درمورد حضورم در این فیلم هم باید بگویم که در یکی از رستورانهای شهر ساز میزدم که آقای کیمیایی آنجا حضور داشت و از من خواست در فیلماش بازی کنم و من هم قبول کردم. دوست دارم باز هم این تجربه را تکرار کنم.
ددوست دارید که آلبوم منتشر کنید و با گروههای معروف موسیقی، همکاری کنید؟
راستش من خودم را یک موزیسین کافهای میدانم. دوست دارم همین مسیر را ادامه بدهم و در کنار مردم، ساز بزنم.