۱-همهی مخالفان تغییر یا همان موافقان وضع موجود که باوجود فرقهای ظاهری از تیپ و ریش و شلوار و ماشین و دیوایسِ توی دستشان، توی کلهشان یکچیز است، پای کار آمدند: باتفنگ کفخیابان و موتورسوار و کمین پشت نیسانِ شرکت پخش دارو و بالای پشتبام و لای مردم، با رانت توی جامجهانیِ قطر، با موهای جوگندمی اما مغز چرککرده توی لندن، با سکوسینهی عملی وسط کالیفرنیا، با ژستِ دلسوز و گوشهگیر توی توییتر و سهنقطه. دهنشان را که باز میکنند میبینی هدف و حرف همهشان یکیست فقط ابزارشان و قیافهشان فرق میکند، اول ناراحتمظلومبااکراه جلوس میکنند و چند دقیقه بعد مثل سگ هار میدرند: یکیشان بچهها را، یکیشان زن و مرد توی پیادهرو را، شوکردارشان گردهی ناشناس را، زندانبانشان ناخنهای دربندیها را و آنیکی که مغزوچشم دوست دارد لبخند میزند و ماشه را سمتِ صورت میچکاند، موتور سوارِ خسته خوراکش لواط است اما از شانسش دختر نوجوان بهش خورده که حاکمِ بزرگ قبلن اذن دخولش را صادر فرموده، موجوگندمیِ مذکور که دستش دور است از وطن اما حساب بانکیش را ماهبهماه چرب میکنند، با زهرخندی نجس با چشمهای شیطانی تحریک میکند و نقش وازلین را دارد و مفعولهایِ زیرپتو قایمشدهشان هم لایک میکنند و بعدن کفتاروار تکهاستخوانی میزنند، در و دافهای صادراتیشان، رنگ شُرتوکرستشان را همسو با معماری بناهای باستانی و متناسبِ سلیقهی روزِ سیاستمردان انتخاب میکنند؛ راستی اینها خوراکشان هم از هم متفاوت است.
۲-شبانهروزی سرویس میگیرند و شیرهی هرچیز جمعی و تاریخی که با زیست و جان مردم توی سالیان دراز بهدست آمده، از تمامیت خاک تا کمین غربیوشرقی تا جامجهانی تا مفهومِ شهیدوجوانمردیوایثارومرگ: مرگجوان را میمکند تا سرکوب کنند، دارند هم میکنند، شاید مدتیهم جواب بدهد اما اوضاع خیط است، سیستم گوارشی اقتصادمان همینروزهاست که بترکد و گه همهجا را وردارد، هرچند بازهم مثل نودوشیش میگویند تقصیر مردم است ولی دیر شده! همهچیز تقصیر مردم است، گردن مردم بو میدهد بسکه انداختند گردنشان. مردمِ همیشهمقصرِ بهستوهآمده، صدایشان درآمده از اینهمه ظلم و کثافتکاری، از هدر دادن سرمایهی ملی و ریشهکردنِ کودنهایی که فکر میکنند باهوشند و از دسترفتنِ اهدافِ بلندمدت و گندزدن به شانسِ قدرتگرفتن ایران در خاورمیانه از راهی جز جنگوتولید بدبختی برای خودش و همسایهها، و همین مردم دو ماه است آینهوار، کثافت سیستم و عملهش را توی صورتشان انداختهاند و از هر دری ورود کردند، اما قفل است. عشق به خدمت و خایهمالیِ خایهمالهای وضعموجود تمامی ندارد و هرچی ملت التماس میکنند شما زیاد خدمت کردید، بگذارید کمی ما خادم شما باشیم و شما سرور ما، آخر مردم خسته و خجالتزدهند از قرنها سروری به حکومت و چشموچراغِ خاندانِ سلطنتی بودن، ولی اثر نمیکند که نمیکند.
۳-فایده ندارد، مردم به عقب برنمیگردند، یاد گرفتهاند خواستهشان را توی صورت حکومت حتا تف کنند، یاد گرفتهاند کتک بخورند، خون بدهند، اعتصاب کنند، تحریم کنند، تیم شدهاند و اذیتتان میکنند: یکی گرافیتی میزند، دخترمدرسهای میریند به سرود صبحگاهیِ "اللهاکبر،خمینیرهبر" و دوستش عمامهی آخوندی را پرواز میدهد، یکی توی خانه ساچمه از کمر بچهیمردم درمیآورد، یکی روغن میریزد توی مسیر موتوریها تا دیگر نریزند توی ساختمان و واحدها را له کنند، دیگری شلوارتان را درمیآورد، رفیقش کله کرده و حوزهیعلمیه میترکاند و سهنقطه.
۴-مردم خیلی باهوشتر از سیستم و بردههاش که شما باشید هستند، که اگر نبودند تا الان تفنگهاشان را برداشته و جنگ میکردند، کاری که همین لشگر حکومتی که بالاتر بهشان اشاره شد، شبانهروز در حال انجامش هستند و چون حاشیهی امنی دارند فعلن میتازند، البته با ترسولرز. برای همین زور شما باطلها ظاهرن به مردم رسیده، که نرسیده و خیلی احمقید که فکر میکنید این سکوتسطحی نشانههایی از شکست دوبارهی مردم است اما عقربههای تیزِ ساعت روزی نشان میدهد که اشتباه میکردید، گرمایی ترسناک و پر از خشم زیر پوست شهر و روستا و بیابان و جنگل و دریاهای این کشور قدیمی و حافظهدار جریان پیدا کرده و روز داوری نزدیک است...