امروز جشن حزبالهیهاست: سوری تکراری که پایههای خیمههایش روی خون مردمِ بیگناه بنا شده است، همانطور که پیشتر هروقت سیستم به بنبست میرسید دست به آن میزد: ترکاندن هواپیما، بمبگذاری حرم امام رضا، دست چلاقی دارم، اندک آبرویی دارم، ما گناه داریم ما مظلومیمِ دروغین و...
امروز بچه حزبالهیهای بسیجیِ ذوب در ولایت و حماقت، که ریش آقا و طمع دنیا و آخرت مسخشان کرده، توی کونشان پایکوبی و توی کلهشان ولوله افتاده و سوار بر قایقهای مفتِ امنیتِ رانتیشان روی جوی خون مردم بیگناه، مغرور پارو میزنند و با عقدهای متورم که حاصل چهل روز خفهخون از قیام مردم ناامید از سیستم بیعرضه و تاخرخره پرشده از آدمهای بهدردنخور، یکصدا وای وطنم وای خواهرم وای دینم وای جاش درد میکنه وای مظلوم رهبرم جاش قرمز شده، سر دادهاند.
همانطور که بالاخره پیر اصلاحات و خایهمالهاش زبان از کون کشیدند (بچههای زنازادهی سیستم) و خشونت را محکوم کردند و همین بچه ریشوهای تازه از تخم دراومدهی تفنگبهدست، که زمانی اصلاحات برایشان فحش ناموس بود، توی بغل هم پریدهاند سِفت هم را چسبیدهاند و به زمین و زمان و دین و خون و جونِ مردم بیگناه چنگ میزنند که آقا حق با ماست، ما خوبیم ما گوگولیم؛ همانطور که زمانی با رو کردن خایهمالهای اِواخواهر مثل سیدبشیرحسینی و امثالهم و نمونههای خارجنشینِ مفتخور زور زدند چهرهی تازهای به کثافتِ چهل سالهشان ببخشند اما نشد و جواب نداد و باز همان کلیشهی خون و خونریزی و اسکی روی قربانیها تا شاید فرجی بشود و عذاب وجدان فروخوردهشان از کشتن مردم را توجیه کنند اگر وجدانی داشته باشند، اگر عذابی وجود داشته باشد، اگر شرفی مانده باشد، اگر رانت تکتک سلولهای مریضشان را مثل سرطانی بدخیمی نگرفته بود، شاید...
امروز، جمعه، بعد از پخش اخبار سراسری و موضعگیری سیستمیها و زیرخوابهاشان و مانور تبلیغاتی روی کشتههای شاهچراغ، دیگر هیچ نقطهی کوری باقی نمانده و همهچیز مثل روز روشن است: حقیقت مثل خونِ مردم، چه در خیابان چه در نیزارها چه در مسجد و زندان و مدرسه و چه زیر دست بسیجیای که در حال زورگیر کردن دختر نوجوان مردم است، جاریست...
بدبختی اما نفهمی همین قشریست که حکومت سوارشان شده و میتازد: بهرهای که این قشر از سواری دادن به سیستم میبرد بسیار ناچیز و در حد چند رانت و امضای فکسنیست و نمیفهمد که این سیستم بزرگترین خائن به دین و اعتقاداتش است یا میفهمد ولی آنقدر بهدردنخور شده که قید خدا و پیغمبر را زده و دارد ریشهی هر چیز باارزش و جمعی را میخشکاند. اما بعید است چون هنوز هستند آنهایی که به اعتقادات مذهبیشان مومنند ولی هنوز دل در گروی پیرِ کور و چلاقی دارند که دروغیترین امام مسلمانهای تاریخ است. پیر چموش زرنگی که چند دههست با سیاستهاش کشور را از آدمهای بهدردبخور خالی و با انواع و اقسام ترفندها مخالفانش را حذف کرد و زمین حاصلخیز کشور را برای رشد کسمغزها کود و آب داد و نتیجهش شد امروز: مردمی که پر از شعار و آرمان بودند را به جماعتی دغلکار و سودجو و وحشیخو بدل کرد و فرهنگمان را از هر چیز پز دادنیای که داشت خالی کرد و جایش ویرانهای ساخت که البته مایهی افتخار خودش و نوچههایش است...
پینوشت: مردم بیدار شدهاند، تاریخ انقضای قربانی کردن مکانهای مذهبی برای به جوش آوردن خون مردم مذهبی و بهانهی سرکوب خونین مردم شاید پیشتر در سالهای هشتادوهشت چند سالی جواب میداد: زمانی که به اسم بیحرمتی به عاشورای حسین، جوانهای معترض را به خاک و خون کشیدند و بعدتر در نودوشش و نودوهشت هم تکرارش کردند، باید به امروز فکر میکردند که این کثافتکاریها نهایتن چندروزی جوابگوست و برای وقت خریدن دیگر دیر شده و باید رو بازی کرد و گفت: آقا ما مخالفان این سیستمِ انگلی را میکشیم و این کشور فقط برای ما و خایهمالهامان و بزدلهای وضعموجودطلب و جکوجندههای (مرد و زن) پولیای که اینور و آنور از حمایت سیستم کاسبی میکنند است، و لا غیر.