زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

توضیحی ندارم براتون استاد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

.

.

پیام بازگانی

.

.

برنامه نقدِ میز نقدِ هفت

.

سلام. اگر بخواهیم نوبت را رعایت کرده باشیم می‌رسیم به نقدِ میز نقد برنامه هفت. یک وبلاگ‌نویس جوان و یک وبلاگ‌نویس پیر مهمان ما هستند. اول از بزرگ‌تر شروع می‌کنیم: برنامه هفت، میز نقد و مسعود فراستی، تقی فهیم و یک صندلی که هر از گاهی به یکی می‌رسد. بفرمایید.

سلام. ترکیب مسعود و تقی ترکیب عجیبی‌ست طوری که فرقی نمی‌کند این‌دو ضلع‌های مثلث باشند یا دوتا از اضلاع یک مربع یا مستطیل چون ترکیب عجیبی از توی‌اش در می‌آید. فرصت را در اختیار همکار جوانم می‌سپارم..

بله ممنونم؛ من هم سلام کنم. ببینید اعضای ثابت یا همان اضلاعی که شما گفتید، آدم‌های قدیمی‌ای هستند که نگاه‌شان به سینما خیلی احساسی است. در واقع نگاه‌شان نه، خودشان آدم‌هایی احساساتی هستند و همین موضوع اجازه نمی‌دهد ‌ نظرات‌شان به نقد جدی بدل شود. به راحتی گول می‌خورند و آستانه‌تحمل‌شان پایین است و به فیلم‌ اجازه نمی‌دهند کارکرد واقعی‌اش را میان فیلم‌بازها‌ پیدا کند یعنی به خودشان  اجازه نمی‌دهند و با اثر روبه‌رو نمی‌شوند... زیاد حرف زدم، فرصت را در اختیار شما می‌گذارم...

بله؛ این میز مثلثی نقد به درد نمی‌خورد یعنی به‌درد فیلم‌بین‌های جدی نمی‌خورد و شبیه یک دکان قدیمی‌‎فروشی شده که همه‌چیزش بوی چیزهای نوستالژیک می‌دهد و قرار است مدرکی باشد بر صداقت گذشته ولی خودش در معرض اتهام است. من زیاد اهل گفتوگوی شفاهی نیستم پس فرصت را در اختیار شما می‌گذارم که انرژی بیشتری  دارید که بحث را ادامه بدهید.

موضوع این است فیلم‌بین جدی تمام ابزار مواجهه با سینما را دارد یعنی با تماشای آثار سینمایی چه کلاسیک، چه فیلم‌های جدی شرق اروپا و آسیا، هالیوود و سینمای خودمان و به جان خریدن تجربه کردن جدیِ سینما به معنای کل آن، واجد شرایطی شده که درکش از سینما را بالا برده است. او هنگام تماشای فیلم غرق اخلاقیات نمی‌شود و به خاطر رفتار کاراکتر مدام با خودش کلنجار نمی‌رود؛ نه‌تنها در فیلم که در جهان واقعی‌اش هم چنین آدمی است و سینما بهش آموخته و از تجربه سینما درس گرفته و تغییر کرده و جهان‌بینی جدی‌تری پیدا کرده است. در حالی که منتقدان ثابت هفت آدم را مجبور به نگاهی اخلاقی در نتیجه قضاوت کردن مدام و برانگیخته کردن احساسات می‌کنند. قضاوت مدام دنیای فیلم و آدم‌هایش مانع از سر درآوردن از جهان فیلم و در نتیجه شناخت می‌شود. آنها الگوی ثابتی را از دنیای دور از دسترس و شیرین کهن به ارث برده‌اند که دلیل استفاده از آن را هنوز نمی‌دانُند اما ازش استفاده می‌کنند و به آن تاکید می‌کنند.

شما امشب کمتر صحبت کردید و ما به انتقادهای این جوان گوش دادیم. سوالی که داشتم استفاده از نگاه قدیمی در نقد هست و تاثیر آن روی محتوا و فرم...

بگذارید حرف‌های او را با این جمله کامل کنم: آدم‌ها وقتی در بستر مرگ هستند تغییراتی را در بچه‌های‌شان می‌بینند که ازش متنفرند در حالی که قرار است سال‌ها بعد همین فرزندان هم از بچه‌های‌شان سرخورده شوند... این توالی تکراری که به ما به‌ارث رسیده، ارث بعدی‌ها هم و بعدی‌تری‌ها هم خواهد بود. باور کنید دانستن همین موضوع ساده به شما کمک می‌کند منتقد بهتری باشید. اما درمورد دنیای قدیم و جدید و محتوای‌شان ترجیح می‌دهم همکار جوان‌‌مان حرف بزند.

موافقم چون کنار هم گذاشتن داشته‌هامان از تاریخ عمومی و طول زندگی شخصی باعث می‌شود چشم‌ به روی واقعیت باز بشود...

و کرم دانستن توی تنبان‌‌ات بیفتد!

...آقای تقی و آقای مسعود و آقای دیگر مهمان میز نقد با ابزاری از گذشته، الان را قضاوت می‌کنند که در بسیاری از مواقع حرف‌شان درست از کار در می‌آید چون اخلاق و چیزهای خوب هنوز همان هستند که بودند و هیچ‌کس از آنها بدش نمی‌آید مگر کسی که مریضی جنسی حادی داشته باشد یا آدمکش باشد. پس می‌توان نظرشان را قبول کرد اما در مورد فیلم‌های پیش‌پا افتاده‌ای که همچنان درگیر اخلاق پوسیده یعنی مسائل بی‌اهمیت در اخلاق هستند و نه فیلم‌های جدی که اخلاق را به چالش می‌کشند و گاهی اخلاق را شرمنده می‌کنند. فهم درست دنیای امروز ابزار امروز را می‌خواهد. ابزاری که تنها یک تکنولوژی و برخورد یک‌طرفه ماشین با بشر و از این حرف‌های کلیشه‌ای نیست چون بر اساس خواست مردم هم هست و اگر هم نباشد آدم‌های نابغه ازش استفاده می‌کنند و دنیای اطراف‌شان را نقد می‌کنند و نظم موجود که چیزی مقدس شده را زیر سوال می‌برند. یکی در سینما یکی در ادبیات یکی در زندگی روزمره‌اش و هر کس به روش خودش و با ابزاری که توی دستش است...

منتقد پیر شما هم صحبت‌های پایانی خود را داشته باشید لطفا...

فکر می‌کنم زمان تایید می‌کند که حق با کی بوده و خوشحالم که تا اینجایی که رسیده‌ایم هنوز این یک فاکتور زیر سوال نرفته و همچنان می‌شود به زمان به عنوان مهر تایید بر یک اثر سیمایی رجوع کرد و کارکرد آثار و افراد دوره‌های مختلف زمانی را دید...

مچکرم از هر دوی شما، برنامه را با موسیقی عاشقانه «لالالند» به پایان می‌بریم. ممنونم. 

.

.

.

پیام بازرگانی

.

.

.

نقد سرتاپای عصر جدید

.

سلام.

امیدوارم شب کرونایی بد را خوب پشت سر گذاشته باشید و خودتان را برای برنامه‌‌های متنوع امشب که شامل نقد گلچینی از برنامه عصر جدید و نقد هفتِ سینمایی و شاید هم نقد پیام‌های بازرگانی استُ، آماده کرده باشید. اول درمورد عصر جدید که اوایل خیلی هم طرفدار داشت و هنوز هم از پربیننده‌های تلویزیون است از دوست‌مان که در این بخش از برنامه به عنوان کارشناس آمده اما آدم خوبی است می‌پرسم: سلام به برنامه خوش آمدی؛ عصر جدید ساعت‌های زیادی از بهترین موقع تلویزیون را به خودش اختصاص داده و با شرکت‌کننده‌های زیادی روی آنتن شبکه سه می‌رود...

من هم سلام می‌کنم به کسایی که برنامه را دنبال می‌کنند. عصر جدید تبدیل به یک تریبون فرهنگی شده و از حالت مسابقه و کشف استعدادهای کم‌یاب بیشتر دنبال سرگرم کردن مردم و تبلیغ چیزهایی است که آنها دوست دارند ببینند. مثل کاباره‌های زمان شاه است منتها یک شکل دیگرش؛ یعنی آواز دارد، رقص محدود در حد یک تکان از روی صندلی و دست زدن جیغ و هورا دارد و کلی اتفاق‌های مفرح دیگر: شعبده‌بازی، آتش‌بازی مثل سیرک یا مراسم‌های غربتی‌ها توی روستاهای استان فارس، نینجا و گروه‌های کونگ‌فوکار که با دست کاشی می‌شکنند و مردم کیف می‌کنند... ببخشید من زیاد حرف زدم اگر بازم مطلبی هست من در خدمتم...

خواهش می‌کنم؛ البته درمورد برنامه هم اوایل انتقادهایی می‌شد که ایده عصرجدید کپی از یک شوی خارجی است...

فکر می‌کنم هیچی! ایده تکراری اصلا اهمیتی ندارد وقتی شما قدرت بومی کردن یک برنامه را دارید. یعنی اتفاقا وقتی بلد نیستید، ایرادی ندارد ایده را کپی کنید و با استفاده از امکاناتی که دارید یک برنامه خوب برای مردم پخش کنید. موضوع در مورد این برنامه این نیست؛ چون ایده اولیه دیگر وجود ندارد و عصر جدید ماهیت تازه‌ای به خود گرفته که اوایل به دلیل زمان و هزینه کافی برای جذب استعداد و ساخت برنامه آن را کمی پنهان می‌کرد. سخت‌گیری است که بگوییم از ابتدا یک برنامه با این هدف به وجود آمده و راستش اگر بخواهم با مخاطبان‌مان که صدای‌مان را می‌شنوند صادق باشم با این حرف سازندگان چنین جنگ‌های پیش‌پا افتاده‌ای را جدی گرفته‌ایم در حالی که هچ‌چیز در این برنامه جدی نیست جز بخش تبلیغ *780# که راستش نمی‌دانم آوردن اسمش در برنامه تبلیغ به حساب نمی‌آید؟ من مجاز هستم که حرف‌هایم را ادامه بدهم.

اجازه بدهید... بله همکارانم اعلام کردند که هنوز کمی وقت داریم...

عرض می‌کردم که تمام چیزهایی که در این برنامه به عنوان فاکتورهای مهم یاد می‌شود، مهم نیستند و فقط مورد استفاده‌ای هستند برای تبلیغ. به نظرم حتی نشان دادن همین پسرهای نوجوان و جوان که تمام تلاش‌شان را می‌کنند که کارشان را درست انجام بدهند فارغ از اینکه کارشان ارزش دیدن را دارد یا نه؛ می‌تواند دستمایه ساخت یک برنامه پر بیننده شود اگر هر کسی کار واقعی‌اش را انجام بدهد: کارگردانی برنامه افتضاح است و برنامه بدون تدوین پخش می‌شود. دوربین مدام روی داورها جا می‌ماند در حالی که دارند به هم اشاره می‌کنند و رای‌شان را هماهنگ می‌کنند. عجیب است که این حرکت‌شان را پنهان هم نمی‌کنند، نمی‌دانم خودشان برنامه را می‌بینند و یا برنامه قدیمی است. چون اگر فکر می‌کنند این قسمت‌ها در تدوین حذف می‌شود در اشتباهند و اگر دانسته این کار را می‌کنند که متاسفم برای‌شان.

انتقاد اکثر منتقدها به محتوای برنامه از جمله ترویج فرهنگ غربی با برنامه‌هایی که الگوی ایرانی اسلامی ندارند و چنین موضوعاتی است...

این برنامه ترویج فرهنگ غربی نیست چون غربی‌ هم اینطور نیست و با تماشای برنامه‌ای که فقط قصد خالی کردن جیبش را دارد، حوصله‌اش سر می‌رود. تمام عوامل دارند روی یک هدف آبکیِ ستاره‌هف‌هشتاد‌مربعی صحه می‌گذارند، خواسته یا نخواسته. از داور زنی که دلیل بودنش روی آن صندلی زن بودنش است نه معروف بودنش تا آن یکی که تنها و مهم‌ترین دلیل حضورش ارائه یک قاب خوش‌تیپ و مودب و دانشگاهی از یک موافق است بگیرید تا کارتون‌های سفید پر از خوراکی که توی دست سوپراستارها است و روی‌شان بزرگ نوشته شده عصر جدید و به مناطق محروم و مردمش اهدا شده... طوری ریاکاری توی ویدیو هست که فهمیدنش اصلا سخت نیست فقط باید توی چشم‌های رنگی مجری و صدای آرام دروغی‌اش ریز شوید. ببخشید از بحث دور شدیم...

به نظر می‌رسد هرچقدر برنامه جلوتر رفته وسواس برای انتخاب نهایی شرکت‌کننده‌ها هم کم‌تر شده...  

نمی‌دانم داوران اولیه برای انتخاب شرکت‌کننده‌‌ها چه کسانی هستند اما علاقه عجیبی به آواز محلی، مبارزه و نینجاها دارند. البته بعضی از شرکت‌کننده‌ها هم افتصاح هستند. مثلا یک خواهر و برادر قرار بود اعداد را رمزی بگویند و کاری علمی کنند که نشان از هوش بالای برادر کوچک‌تر داشت اما مدام اشتباه می‌کردند و از آنجایی که تدوین در کار نبود ما بیشترش را تماشا کردیم تا بالاخره به دخالت آقای علی‌خانی یک اتفاقی رخ داد. در واقع آواز و کارهای رزمی صددرصدی است و در نهایت شرکت‌کننده یک‌بار می‌پرد، نمی‌شود بار دوم می‌پرد و همه تشویقش می‌کنند. استعداد واقعی کارش را فراموش نمی‌کند و یا آنقدر کارش شخصی و تازه است که اشتباهش را سریع جبران می‌کند. تمرین برای پریدن از روی ارتفاع و دوچرخه سواری با صندلی هف‌هشت‌ده متری کار سختی است و به‌درد یک‌جایی مثل سیرک یا کاوران‌ها‌یی که در شهرها اجرا می‌کنند می‌خورد. خلاصه برنامه مردانه است و اصلا زنی در آن وجود ندارد و من هنوزمتوجه حضورشان نشده‌ام.

وقت ما تمام شد؛ ممنونم از شنوندگان.

اجازه بدهید در مورد دوستان منتقد هم بگویم آنها هم اگر بخواهند برنامه بسازند، فرض بگیرید عصری جدیدی برای کشف استعدادهای دینی ساخته شود و پسری مثل همانی که قرآن را در چندین جهت از اول به آخر و از آخر به اول می‌خواند در آن شرکت کند؛ کمی بعد تنها اتفاق مهمی که رخ می‌دهد ساخت نرم‌افزار ستاره‌هف‌هشتاد‌مربع است با صوت قرآنی و خط نستعلیق و مدعی می‌شود از استعدادها و هنرشان استفاده می‌کند. تلویزیون دوست ندارد مبتذل بسازد بلکه استفاده غلط از هر چیزی و به کار بردنش در جایی که جایش نیست، تولید ابتذال می‌کند. کمک‌های مردمی از طریق این اپلیکشن در قالب روغن و گوشت در کارتون‌های سفید در دست سوپراستارها، جلوی خانه آدم‌بدبخت‌ها مبتذل است و تقابل چهره تمیز و سراپا مارک و ساعت با خوراکی با آن بدبختی که تازه از قبل باهاش هماهنگ کرده‌اند که می‌آیند آنهم با دوربین به قدر کافی زشت هست که اشاره‌ای به آرم بزرگ عصر جدید روی کارتن‌ها نکنیم. حالا تصور کنید همین کارتون قرار باشد با دست پسرِ خوش‌قیافه نوه آقای خمینی و یا پسر آقای خاتمی یا پسر کوچک‌تر آقای رفسنجانی تقدیم آدمی شود که از همین الان نگران تمام شدن کارتن غذایش شده است؛ خنده‌دار می‌شود شنوندگان عزیر. همه‌مان کارمند تبلیغات هستیم حتی منو شما.     

.

.

پیام بازرگانی

.

.

نقد پیام بازرگانی

.

متاسفانه فرصت‌مان کم است و من بدون سلام و احوال‌پرسی می‌رود رواغ اصل مطلب: خوشحالی بی‌حد و مرز مادر از کثیف شدن لباس بچه‌هاش چون مایع لباسشویی درجه یک دارد؛ شادمانی مردم از داشتن بیمه پس از تصادفی که نزدیک بوده جانشان را بگیرد؛ دون‌کورلئونه که دربه‌درِ سهام رب تبرک است؛ سوپراستاری که با سس گوجه رو به پدر و مادر پیرش چشمک می‌زند؛ این شاهکار ادبی: گندم از گندم بروید HEY DAY ز جو....؛ مهمانی‌های مردانه و نرکده‌های رنگین‌کمانی؛ رضا رشیدپور که از صاحبخانه‌اش تشکر می‌کند و از صاحب‌خانه‌ها می‌خواهد هوای مستاجران‌شان را به جای مسئولِ مقصر اصلی داشته باشد، گوشه‌ای از نقد برنامه امشب بود پس تا برنامه بعدی مراقب خودتان باشد و ماسک بزنید جان مادرهاتان....   

.

.

پیام بازرگانی:

فرانچسکو من اون سهام تبریک رو می‌خوام. نشدنیه قربان مردم ایران خیلی به سلامت‌شان اهمیت می‌دهند و از روغن بدون ترنس استفاده می‌کنند که تبرک از آن در سس خود استفاده می‌کند...

.

.

 

نظرات  (۲)

چت میکنی این کس‌وشعرارو مینویسی حاجی؟

من برنامه عصر جدید دوس دارم و نظرات شما برم اصلن مهم نیس 

با تشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی