زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

توضیحی ندارم براتون استاد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است



تحمل آدم به خاطر این است که درد باز هم بیشتر بشود، اما هنگامی که درد آن قدر زیاد شود که دیگر نتواند بیشتر شود، سیاهان جنوب زارشان می‌گیرد. در بندر خرد و خراب لنگه، هنوز صدای مدام موج می‌آید با صخره‌های ساحل بی‌جاشو. کندوی امن جاشوی دریای فارس امروز جولانگه باد است؛ بادهای موذی و مرموز، سنگین و سرگردان؛ باد زار، باد جن، بادهایی مثل برق چشم گربه در شب  تاریک.

باد خبیث جن، سوار بر مرکب سفید موج، در خش­خش شاخه‌های درخت یا تاریکی سوراخ متروک گور، پیوسته در کمین نشسته است تا بومیان جنوب را به نفرین خود مبتلا کند؛ نفرین­شدگانِ باد کافر جن در جنوب بسیارند. بندر لنگه را باد‌ها ویران کرد. نفوس لنگه یک روز هفتاد هزار بود، در سیزده خاکستان بزرگ لنگه؛ امروز حتی شوره هم نمی‌روید و زن شوی مرده، بر خاک شوهرش، گِل کاسه چینی نثار می‌کند و چراغ نفتی بی‌نفت به یاد روشنایی.

شب بازی، شب شفای جن­زده­ هاست. روز پیش از شب بازی، یک دختر هوا، خیزران به دست، دور لنگه می‌گردد که جن­زدگان را به مجلس بازی بیاورد. امشب در صدای دُهُل اهل هوا، نفس باد‌ها می‌بُرد.

این درخت کنار شب‌ها، لانه جن است و در جنوب جن زده بسیار است. پشت این خاکستان یک خاکستان دیگر، و پشت این خاکستان یک خانه مقدس هست. اهل هوا شب­ها با این خانه می­آیند تا به دوای اعتقاد، شفا یابند. اهل هوا شب­ها در اتاق پشت این دیوار، جن را از تن بیرون می‌کنند.

سابقه باد‌ها را به آمدن سیاهان از آفریقا نسبت داده‌اند. بیش از آن که سیاه به بهای خرما بیاید، در حاشیه خلیج باد‌ها بود. اما مثل نیرو در تن بیمار و نفت زیر دریا و هوش در مغز بی‌فرهنگ ناشناخته مانده بود؛ و سنت سیاه که از تجربه گرسنگی سرشار بود، شباهت را شناخت و شفادهنده شد.

نریشن مستند «باد جن» ساخته ناصر تقوایی با صدای احمد شاملو

 

از خیابان استاد ­شهریار وارد مرکز هنرهای نمایشی می­شوم و از ورودی تالار رودکی می­گذرم و خود را به آسانسور می­رسانم. کلید طبقه سه را فشار می­دهم. آسانسور می­بردم روبه­روی تالار رودکی، پیاده­ام می­کند. وسط سئانس رسیده­ام. صدای مویه­های جگرخراش، تنیده در اصوات سازهای کوبه­ای، می­کشنادم تو. تا روی صندلی می­نشینم اجرا تمام می­شود.

وقتی از هر جنوبی بومی که با فرهنگ مخلوط و دَرهَم ساحل­ نشینان آشنا باشد درباره «زار»، «نوبان» و «مشایخ» بپرسی، در جواب _اگر به تو اعتماد داشته باشد_ خواهد گفت که : زار، نوبان و مشایخ همه باد است... و این بادها قدرت ­هایی هستند که دنیای درون خاک و برون خاک همه در اختیار آن­ها است. و آدم­ها همه اسیر و شکار این­ها هستند. اسیر و شکار بادهایی که خوب هستند، اسیر و شکار بادهایی که بد هستند. و اگر کسی گرفتار یکی از این بادها شود و بتواند جان سالم به­ در ببرد، آن شخص در جرگه «اهل هوا» در می­آید.

تعریفی که بابا سالم، بابای زار جزیره قشم، از بادها می­کرد چنین بود: «این­ها همه باد است. خیال است، هوا است. هر کس در ساحل زندگی کند دچارشان می­شود. سواحل و جزیره­ها مسکن این بادها است. بیشترشان از آفریقا و هند و عده دیگر از عربستان و جزایر می­آیند. هر کس دچار یکی از این بادها شود، مدت­ها باید پیش دکترها معالجه کند و وقتی از مداوای آن­ها نتیجه نشد، پیش مُلا و دعانویس برود، هیکل دعا بگیرد و وقتی از دعا و هیکل هم فایده ندید، معلوم می­شود که یک باد او را مرکب خود ساخته. این باد ممکن است زار باشد یا نوبان و یا یکی از هزاران باد دیگر.» 

بابا عیسی از جزیره قشم به همراه چند پسر جوان که دهل و دمام دستشان گرفته­اند، وارد صحنه می­شود. در کنار آنها پیرمردها و زن­هایی هم هستند که برای بازی روی صحنه آمده­اند. کمتر کسی از تماشاگران فلسفه زار را می­داند. دور هم می­نشینند. پیرمرد سفره را پهن می­کند. وسایل بازی را در سفره می­چیند و دهل­ها بازی را شروع می­کنند.

به این ترتیب به عقیده بزرگان اهل هوا، بادها ناراحتی­هایی هستند که با طبابت علاج نمی­شوند و جز با روش مخصوصی که قرن­ها است بین ساحل­نشینان و سیاهان مرسوم است، درمان نمی­شود. بادها سراغ همه می­روند. از بچه­های که توی اندول (گهواره) است تا پیرمردی که لب گور ایستاده. اما جوان­ها را بیشتر دوست دارد، زیرا که آن­ها رشیدترند و می­توانند مرکب خوبی برای بادها باشند. اما جوان­ها با آن همه قدرت و نیروی جوانی، در مقابل بادها ضعیف­تر از بچه­ها و پیرمردها هستند.  

شخص مبتلا را «مرکب» یا «فرس» آن باد می­گویند. و بادهای سوار را «هبوب» نام داده­اند که لفظ عربی این کلمه است. برای رهایی از درد و شکنجه یک باد، همیشه پیش بابا یا مامای آن باد می­روند. هر باد برای خود یک بابا یا ماما دارد. بابا یا ماما حرفه خود را از پدر به ارث می­برد. همه بدون استثنا سیاه هستند، سیاه اصیل یا دورگه. هر بابا یا ماما برای خود بساط مفصلی دارد، چند دهل با اسم­های جورواجور، بُخوردان­های گِلی کوچک و بزرگ، سازهای مختلف که در مجالس «اهل هوا» از آن­ها استفاده می­کنند. باباها اغلب در مراسم «اهل هوا» خون می­خورند. خون قربانی را. هر بابا به تعداد خون­هایی که خورده اعتبار و اهمیت پیدا می­کند. مثلا بابا درویش، بابای زار قشم، سه خون خورده است.

بابا عیسی شعری را به زبان عربی می­خواند و بقیه دست می­زنند و همراهی­اش می­کنند. در حین اجرا یکی از مردها زارش می­گیرد و شروع به لرزیدن می­کند. پارچه سفیدی رویش می­اندازند و صدای دهل­ها بلندتر می­شود.

باباها در زمان حیات خود جانشین تعیین می­کنند. برای این کار مجلس مفصلی راه می­اندازند. مجلسی که بابا صالح، بابای زار میناب در موقع جانشینی پسرش ترتیب داده بود بعد از گذشت سال­ها هنوز از یادها نرفته است. بابا صالح مینابی که در تمام عمر ریش و گیسش را نزده و با هیکل بلند وسیاه خود انگشت نمای همه بود، برای جانشینی پسرش مراسمی ترتیب می­دهد که هفت شبانه روز ادامه داشته و مردم میناب در تمام این مدت کارشان را تعطیل می­کنند و به دریا نمی­روند. در مراسم هفت بز و یک گاو قربانی کرده، خون­ها را در طشت­های بزرگ داخل مجلس بازی می­آورند و در همین مجلس، زار عده­ای با چنان شدت و حِدَتی طلوع می­کند که همه نعش کرده خون­ها را تمام می­خورند.

پیرمردی از بین تماشاگران بلند می­شود و روی سن می­رود. بابای بازی را می­بوسد و بعد از چند لحظه سرجایش برمی­گردد. شروع به لرزیدن می­کند و پسر جوانی که کنارش نشسته دستش را می­گیرد. اشاره می­کند که به حال خود بگذارندش. دو صندلی با من فاصله دارد و بعد از چند دقیقه که آرام و متوجه نگاه خیره من می­شود. برای لحظه­ای چشم تو چشم می­شویم. نگاه عجیبی دارد.

برای پایین آوردن و زیر کردن هر باد، بابا مجلس و مراسم خاصی ترتیب می­دهد. این مجالس، همه برای «بازی» کردن است و با همین مراسم است که بابا، جن آن باد را از تن بیمار بیرون می­کند و شخص مبتلا آزاد می­شود. این مراسم همان است که باد از مرکبش می­خواهد. مجلس و سفره­ای و خونی. و باز به بهانه همین­ها است که باد دفعات دیگر هم به آزار مرکبش می­پردازد. و باز به وسیله همین­ها است که باد صاف و بینا می­شود. به هر حال کسی که در جرگه «اهل هوا» در آمد همیشه باید لباس تمیز و سفید تنش باشد. مرتب خود را بشوید و معطر کند. لب به می نزند، دست به مرده نزند و هیچ کار خلاف نکند و الا باد به آزارش می­پردازد.

بابا عیسی دور مرد رقصنده می­گردد و چیزهایی می­گوید که نامفهوم است. یکی از زن­­ها شروع به لرزیدن می­کند. بابا باید زارش را زیر آورد. دهل­ها می­زنند و مردان و زنان دست می­زنند و چیزهای نامفهومی را می­گویند. زن و مرد مبتلا یواش یواش آرام می­شوند و بابا با زار آنها حرف می­زند و می­خواهد که مرکبش را ترک کند. زن آرام شده و دست بابا را می­بوسد. بابا زن را بغل می­کند و احتمالا ورودش به «اهل هوا» را تبریک می­گوید. اجرا تمام می­شود و کل تماشاچی­ها، ایستاده، برای دقایقی طولانی بابا عیسی و گروهش را تشویق می­کنند. از سالن می­زنم بیرون و ترجیح می­دهم، باقی اجراها را نبینم تا منزلت اجرای بابا عیسی در ذهنم خدشه­دار نشود. 

 

زار                                                                                                        

زار خطرناک­ترین و شایع­ترین بادها است. بیشتر مبتلایان «اهل هوا» گرفتار این باد هستند. زارها از جاهای مختلف می­آیند، بیشتر از سواحل شرقی آفریقا، زنگبار و سومالی که قرن­ها رفت و آمدی بوده بین این حواشی و سواحل ایران، آمده­اند. زار وقتی وارد تن یکی شد او را مریض و بد جان می­کند. و هیچ طبیب و درمانی برایش کارگر نیست. زار به صورت یک جن وارد بدن شخص مبتلا می­شود. بنابراین به هر ترتیبی که شده باید جن را از تن بیمار بیرون کرد. و این مراسم همان مراسمی است که برای خلاص کردن یک آدم از شر یک جن ترتیب می­دهند. وقتی بابا احتمال بدهد که شخص مبتلای یکی از زارها شده او را مدت هفت روز در حجاب و دور از چشم دیگران نگه می­دارد. برای این منظور اغلب مریض را در یک کپر خالی، کنار دریا و دور از چشم دیگران نگهداری می­کند و تنها خودش مواظب وی است. در تمام این شب­ها بدن بیمار را تمیز می­کند و ترکیبی از چند گیاهی مخصوص (گره کو) را به تن او می­مالد. برای بیرون کردن جن، انگشتان پای شخص مبتلا را با موی بز بهم می­بندند. چند رشته از موی بز را زیر دماغ مبتلای زار کشیده می­گیرند و بعد بابا با خیزران جن را تهدید می­کند که از بدن وی خارج شود و ضربه­ هایی که به تن بیمار می­زند، جن با جیغ و داد و ناراحتی زیاد، مرکبش را رها کرده و فرار می­کند. بعد از فرار جن، تنها باد زار در کله بیمار است و برای زیر کردن زار، سفره و بساط و بازی و آواز و نذر و نیاز لازم است و همچنین خون و قربانی. برای تشکیل مجلس بازی، روز پیش، زنی که از «اهل هوا» است، خیزران به دست راه می­افتد و تک­تک درها را می­زند و اهل هوا را برای بازی دعوت می­کند. بیشتر دعوت شدگان دختران یا زنان جوانی هستند که صدای خوش دارند و خوب آواز می­خوانند و حرکاتشان نرم است و مجلس بازی را رنگ می­دهند. به هر حال مجلس زار چنین تشکیل می­شود که بابای زار با دهل­های مخصوصش در صدر مجلس قرار می­گیرد. در وسط بساط، بابا دهل یک سرو بزرگ (مودندو) را روی سه پایه­ای می­گذارد. مودندو بزرگ­ترین دهل اهل هوا است که کنارش یک دهل بزرگ دوسر معمولی (گپ دهل) می­گذراند و کنار آن دهل دیگری به اسم دهل کسر. همه این دهل­ها باید در یک ردیف باشند. قبل از شروع مجلس سفره مفصلی پهن کرده­اند که در این سفره همه چیز موجود است، از انواع غذا گرفته تا گیاهان معطر و انواع ریاحین جنوب و خرما و گوشت و خونی که برای مبتلای زار سر سفره لازم است. خون سر سفره خون قربانی زار است که در همان مجلس سرش را بریده­اند و خونش را درون طشتی سر سفره گذاشته­اند. معمولا تا باد خون نخورد به حرف نمی­آید. بنابراین برای این که خوب فهمیده شود باد چه می­خواهد، لازم است شخص مبنلا خون بخورد. خون خوردن نشانه شدت و وابستگی شخص مبتلا است به اهل هوا. در مجلس زار آوردن اسم خدا و رسول و ائمه اطهار حرام است. اگر نام یکی از مقدسین و ائمه بر زبان یکی برود، زار به هیچ صورتی زیر نمی­شود. بنابراین هر کسی که وارد مجلس زار می­شود بدون سلام گفتن در ردیف و جرگه اهل هوا می­نشیند و با هیچ یک از حاضرین مجلس حرف نمی­زند. در مجلس زار زن و مرد کنار هم می­نشینند. بازی معمولا چندین شبانه­روز طول می­کشد. مخصوصا در مجلسی که اول بار برای شخص مبتلا ترتیب داده شده است. در مجلس زار، شخص مبتلا را کنار بابا می­نشانند. بعد از یک مدت بازی مبتلای زار آرام آرام تکان می­خورد و معلوم می­شود که باد در بدنش به حرکت درآمده است. ابتدا شخص مبتلا شروع به لرزیدن می­کند و به تدریج تکان­ها زیاد­تر شده، از شانه­ ها به تمام بدن سرایت می­کند و بازی وقتی به اوج می­رسد که کله شخص مبتلا کاملا پایین آمده و در ضمن تکان­های شدید از ظرف خونی که در برابرش هست بخورد. در این موقع صدای دهل­ها بیشتر اوج گرفته و آوازها بلندتر می­شود. در این موقع علاوه بر شخص مبتلا، زار داخل کله عده زیادی هم طلوع می­کند و همه در حال سر جنبانیدن از خود بی­خود شده نعش می­کنند. شخص حال خود را نمی­فهمد، در این میان فقط بابا می­تواند با زار به زبان خودش صحبت کند. بابا همیشه از زار می­پرسد که اهل کجاست و اسمش چی هست، برای چه این زن یا مرد بدبخت را اسیر کرده. زار به زبان خودش جواب می­دهد که اهل کجاست و اسمش چی هست و چرا آن فرد را مرکب خود ساخته. البته تمام این حرف­ها با صدای تغییر یافته­ای از دهان مریض خارج می­شود. بعد بابا از زار می­خواند که مرکب خود را آزاد بکند. در اینجا لازم است اشاره­ای بشود به به مجلس زار و حال شخص مبتلا در لحظه­ای که زار می­خواهد از تن شخص مبتلا خارج شود. زمانی که مبتلای زار نعش می­کند. بابا به او می­گوید که با مشت محکم به سینه بکوبد. مبتلای زار با مشت به سینه می­کوبد و همین وقت است که زار کالبد مرکبش را ترک می­کند. رسم بر این است که در این لحظه هیچ یک از حضار حرف نمی­زنند. همه باید ساکت باشند و اگر کسی نتواند جلو خود را بگیرد و دهان برای صحبت باز کند، احتمال دارد زار وارد تن او بشود.  

پانوشت:                                                                                                 بخش­ هایی از متن از  کتاب «اهل هوا»ی غلامحسین ساعدی، نقل شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۸
sEEd ZombePoor