زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

توضیحی ندارم براتون استاد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

موسیقی‌درمانی پدیده‌ای در برابر بیماری‌های لاعلاج

 

جنگ یزدان و اهریمن

 

س.ع.ی.د

موسیقی‌درمانی، روشی‌ست برای سامان‌دهی سلامت روح و جسمِ آدمی‌زاد... حربه‌ای‌ست برای نگه‌داری و تقویتِ سلامتِ جسم و روح و عاطفه... تنها راه فرار مردمان جنوب است از دستِ جن‌های بدذات... نیرویی‌ست برای فراخواندن خدایان شفا‌دهنده و رهایی از سیاهی... درمانی که حکیم ابوعلی سینا هم به آن اعتقاد بسیار داشت... پدیده‌ای عجیب‌غریب که هنوز جای‌گاه واقعی‌اش را نیافته و بعدها  در موردش، بیش‌تر می‌شنویم...

 

پیشینه‌ی موسیقی درمانی 

استفاده از موسیقی برای درمان بیماری‌های‌ لاعلاج، در یونانِ باستان رواج داشته و به زمانِ اندیش‌مندانی بزرگ، مثل ارسطو و افلاطون باز می‌گردد، اما بیش از دو هزار و سیصد سال بعد، و در قرن بیستم میلادی، برای درمان زخمی‌شده‌های جنگ‌های جهانی اول و دوم، انجمن‌هایی راه‌اندازی می‌شود که با استفاده از موسیقی و روش‌های تعریف‌شده، شروع به کار کردند که در ابتدا با مشکل‌هایی هم، مواجه شدند، ولی این مسیرِ درمانی، تکامل یافت و بالاخره: در دهه‌ی پنجاه میلادی، اولین برنامه‌ی آموزشی موسیقی‌درمانی در دانشگاه میشیگانِ آمریکا، تشکیل شد...

 

پیشینه موسیقی درمانی در ایران

موسیقی‌درمانی در ایران هم، رگ و ریشه‌ای به درازای تاریخ دارد _ موسیقی‌درمانی در ایران باستان و با ظهور دین زرتشت، آغاز شد _ و تاریخ‌شناس‌ها بر اساس کتیبه‌ها و با استناد به‌ آن‌ها، این روش درمانی را به ایرانِ باستان و چیزی حدود 1500 سال پیش، نسبت می‌دهند. دانش‌جوهای رشته‌ی پزشکیِ دانشگاه جُندی شاپورِ شهرِ اهواز در دوران سلطنت ساسانیان، تحت تعلیمِ موسیقی‌درمانی، قرار می‌گرفتند! نکته‌ی جالب دیگر این‌که: در آن دوران، پرستارهایی برای بیمارستان‌ها، پرورش می‌یافتند که در نواختن چندین ساز، تَبحر داشتند و بر اساس موسیقیِ تجویزیِ پزشکِ معالج، برای بیمارها، ساز می‌زدند!

 

آمیزش تَخیل و واقعیت

اعتقاد به جنگِ یزدان و اهریمن و اعتقاد به تأثیر ارواح پلید در ایجاد بیماری‌ها تا زمان ساسانیان نیز رواج داشت و یکی از مؤثرترین وسایل درمان، استفاده از سرودهایی بود که ریشه‌ در ماوراءالطبیعه داشتند. موبدان (بزرگ‌ترین پیشوای روحانیِ معتقد به دین زرتشت)، حفاظت از سلامتی مردم در برابر دیوها و اهریمنان و چشم «بد» را به عهده داشتند و به کمک دعاها و سرودهای آهنگینِ گوناگون، بیماران را شفا می‌دادند. هنگامی که فردی، بیمار می‌شد، آدمی را سراغ موبد می‌فرستادند و او خطاب به خدایان شفادهنده، دعا یا شعری می‌خواند و سر تا پای بیمار را با پارچه سفیدی می‌پوشاند و نام دیوی را که تولید بیماری کرده بود، صدا می‌زد و او را از تن بیمار، بیرون می‌کرد.

 

موردی از مردمان جنوب (زار)

وقتی از هر جنوبی بومی که با فرهنگ مخلوط و درهم ساحل­نشینان آشنا باشد درباره «زار»، «نوبان» و «مشایخ» بپرسی، در جواب _اگر به تو اعتماد داشته باشد_ خواهد گفت که : زار، نوبان و مشایخ همه باد است.

...و این بادها قدرت­هایی هستند که دنیای درون خاک و برون خاک همه در اختیار آن­ها است. و آدم­ها همه اسیر و شکار این­ها هستند. اسیر و شکار بادهایی که خوب هستند، اسیر و شکار بادهایی که بد هستند. و اگر کسی گرفتار یکی از این بادها شود و بتواند جان سالم به­ در ببرد، آن شخص در جرگه «اهل هوا» در می­آید. تعریفی که بابا سالم، بابای زار جزیره قشم، از بادها می­کرد چنین بود: «این­ها همه باد است. خیال است، هوا است. هر کس در ساحل زندگی کند دچارشان می­شود. سواحل و جزیره­ها مسکن این بادها است. بیشترشان از آفریقا و هند و عده دیگر از عربستان و جزایر می­آیند. هر کس دچار یکی از این بادها شود، مدت­ها باید پیش دکترها معالجه کند و وقتی از مداوای آن­ها نتیجه نشد، پیش مُلا و دعانویس برود، هیکل دعا بگیرد و وقتی از دعا و هیکل هم فایده ندید، معلوم می­شود که یک باد او را مرکب خود ساخته. این باد ممکن است زار باشد یا نوبان و یا یکی از هزاران باد دیگر.» 

برگرفته از کتاب «اهل هوا»ی غلام‌حسین ساعدی

 

روش‌های موسیقی‌درمانی

برای موسیقی‌درمانی دو روش اساسی وجود دارد: روش فعال و روش غیر فعال. روش غیر فعال: شامل شنیدن موسیقی‌ست که بیمار با گوش دادن و شنیدنِ موسیقی‌ای که در حال نواخته شدن است، مورد درمان قرار می‌گیرد. این روش دارای بیش‌ترین تأثیر عمل‌کرد در جهت برانگیختن و تأثیر واکنش‌های عاطفی و ذهنی‌ست. نواختن، خواندن و حرکت‌های موزون، اساسِ روشِ موسیقی‌درمانیِ فعال است. روش فعال، باعث می‌شود: واکنش‌های مختلف عاطفی، ذهنی، جسمی و حرکتی، تحریک و برانگیخته ‌شوند.

 

کاربرد موسیقی در توان‌بخشی

پردازشِ موسیقی، درون مغز و در جاهایی متفاوت از مناطق درگیرِ ادراکِ سایر اصوات از جمله گفتار، صورت می‌پذیرد. امروزه از موسیقی‌درمانی در توان‌بخشی ذهنی و جسمی و هم‌چنین کمک به رشدِ دقتِ شنیداری و بهبود توجه و تمرکز و در نهایت، رشدِ مهارت‌های گفتاری، استفاده می‌شود. این امر در مورد کودکان مبتلا به اوتیسم و اختلال یادگیری، صدق می‌کند.

 

پزشک‌های افراطی و موسیقی خاطره‌انگیز

بعضی از پزشک‌ها و کارشناس‌های این حوزه، پا فراتر گذاشته‌اند و تاثیر موسیقی را بیش از این‌ها می‌دانند. آن‌ها معتقدند: این روش، زیباییِ پوست و مو را تضمین می‌کند و حتا، کاهشِ وزنِ بدونِ رژیمِ غذایی هم از راه موسیقی‌درمانی، قابل دستیابی است!

البته بیش‌تر پزشک‌های فعال در این حوزه، معتقدند: موسیقی به طور مستقیم بر بیماری‌های صعب‌العلاجی مثل سرطان و یا ایدز، تاثیر نمی‌گذارد و به طور غیر مستقیم، موجب بهبود وضعیت بیمار می‌شود. موسیقی‌درمانی در روند بیماری‌هایی چون افسردگی‌های خفیف، اضطراب، ایجاد احساسِ آرامشِ پیش از عملِ جراحی و یا زایمان و... مستقیمن تاثیرگذار است. در این موارد، پزشک‌ از موسیقی‌‌ای که برای بیمار، تداعی‌گر خاطره‌ای خوب و یا تجربه‌ای موفق بوده، استفاده می‌کند.

 

سر از بی‌راهه در نیاوریم!

یکی از مقام‌هایِ انجمنِ موسیقی‌درمانیِ ایران، معتقد است: «فعالیت‌هایی در باب موسیقی، می‌تواند به اَشکال مختلف برای همه‌ی مردم _ آدم‌هایی در هر سن و با هر اختلال و بیماری _، برنامه‌ریزی شود: بیمارهای جسمی با مشکل‌های قلبی، بیماری‌های مزمن، بیمارهای در شُرف جراحی برای کاهش دردهای عضلانی و مفصلی‌شان و...»

نکته‌ی قابل تامل این‌جاست: او این توجه و گرایشِ ناگهانی و سریع به موسیقی‌درمانی را مایه‌ی نگرانی می‌داند و می‌گوید: « اگر به این رشته، توجه علمی و دقیق نشود و پزشک‌ها فقط از روی حدس و گمانه‌زنی این کار را انجام دهند، ممکن است آن را به بیراهه ببرند. هیچ‌نوع بیماری‌ای وجود ندارد که نتوان در آن از موسیقی‌درمانی _ این روش برای بهبود وضعیت بیمار و بالا بردن توان و تحمل‌اش است _، استفاده کرد.

 

 

 

« علم موسیقی جزوی است از بدن انسان که می‌گردد از دل و سینه تا ناف گاه بالا می‌رود و گاه پایین دل آید و از اول هر ماه تا سلخ، هر روزی در عضوی باشد از اعضاء رئیسه و همواره سیار با ستاره ارقنوع. و این ستاره ارقنوع سیاره‌ای است رد وجودی آدمی به منزله آب و خون که هر روز در عضوی باشد پس در هر عضوی که باشد نبض را از او خبری است و نباض و حکیم را واجب است که علم ادوار را نیکو فراگیر تا بود که در تشخیص نبض کمتر خطا کند...

...چنانچه هر نغمه که باشد به نسبت کواکب سبعه تعلق به امراض مذکور دارد در روزگار قدیم حکما علاج بیمار به آلات طرب می‌کرده‌اند مناسب اوقات لیلی و نهاری در خانه خلوت مزین و روشن در نظر مریض ساز را به نوازش در می‌آورده‌اند تا این که به مرور آن مرض به اسهل وجوه بی مداوا او اشربه و از آن شخص زایل می‌شده‌است و در نسبت کواکب سبعه مذکور خواهد شد که هر ستاره به کدام مقام نسبت دارد و چون مغنی آواز بر کشد صدا از عروق قلبی و شرایین و مسا مات بدن استخراج شود و چون به حلقوم رسد از آنجا مابین کی لوس و کی موس رسیده نزاکت و لطافت به هم رسیده بیرون آید و موجب حال شود... »

تکه‌ای از سخنان ابن سینا در دانشنامه‌ی علایی

 

 

 

 

 

 

دکتر داریوش صفوت (موسیقیدان برجسته‌ی ایرانی) در گفت‌وگویی که با روزنامه‌ی همشهری داشته، این‌چنین نقلِ خاطره می‌کند: «مرحوم عبدالحسین شهبازی، بیست دقیقه کنار بستر بیماری که پزشکان از او قطع امید کرده بودند، سه‌تار نواخت و پس از ۲۰ دقیقه حال بیمار بهبود یافت و خطر رفع شد.»

 

دکتر علی زاده‌محمدی، (عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی) درباره‌ی تاثیر موسیقی ایرانی می‌گوید: «از آن‌جایی که موسیقی ایرانی با گوش و خُلق و خوی مردم ایران سازگاری دارد، بیش از هر نوع موسیقی بر آن‌ها تاثیر می‌گذارد، اما به دلیل این‌که تاثیرات موسیقی ایرانی عمیق و عاطفی است، باید دقت شود که بیش از حد هیجان‌های بیمار را برانگیخته نکند. موسیقی اصیل ایرانی به گونه‌ای است، که اگر فرد در حالت امیدواری آن را بشنود، امیدوارتر و اگر در حالت غم به آن گوش کند، غمگین‌تر می‌شود.»

 

آرش وطن‌خواه (مدیر فروش فروشگاه بتهوون) می‌گوید: «مدتی‌ست که مردم برای خرید آلبوم‌های موسیقی‌درمانی، مراجعه می‌کنند. نکته‌ی جالب، اینجاست که بیش‌تر مراجعه‌کننده‌ها از مخاطب‌های همیشگی ما و از طرفدارهای جدیِ موسیقی نیستند!

 

سی‌دی‌ها و کتاب‌های زیادی در این زمینه، منتشر و با استقبال خوبی مواجه شد. آلبوم‌های موسیقی برای افزایشِ اعتماد به نفس، آرامش درونی برای امتحان، ترک وابستگی به مواد مخدر، غلبه بر استرس، زندگی موفق، توان‌بخشی معلول‌های ذهنی و جسمی، درمان افسرده‌گی و... جالب است که خودِ مردم می‌گویند: « این موسیقی‌ها تاثیر زیادی داشته و مشکل‌شان را تا حد زیادی، برطرف کرده است.» پزشکان زیادی در رادیو و تلویزیون، برنامه‌هایی در این زمینه داشته‌اند که در استقبال مردم از موسیقی‌درمانی بی‌تاثیر نبوده است. متخصص‌ها توصیه می‌کنند که والدین، روزانه یک ساعت برای فرزندانِ کوچکِ خود، موسیقی پخش کنند. این عمل موجب بهتر شدن وضعیت تغذیه، خواب و افزایش وزن آن‌ها می‌شود. آلبوم‌های موسیقی‌درمانی در چند سال اخیر، تنوع زیادی پیدا کرده است. موسیقی‌هایی که از دوره‌ی جنینی تا دوره‌ی پیری، هم‌راه‌تان هستند.» 


 

پانوشت:

درست است که کشور ایران، زمانی در موسیقی‌درمانی، پیش‌رو بوده و برای خودش برو و بیایی داشته، اما گذشته‌ها گذشت و حال باید گفت: در ایران هنوز مطالعات علمیِ دقیق و گسترده‌ای در این زمینه صورت نگرفته و تمام تحقیق‌ها، محدود می‌شود به: کودک‌های استثنائی، عقب‌مانده‌های ذهنی و بیمارهای روانی... البته این استقبال را شاید بتوان آغازی برای تحقیق‌های علمی و نظام‌یافته‌‌ای در آینده دانست.

 

 

 

 



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۳۶
sEEd ZombePoor

صورت وضعیت یا خواننده‌ها در روزهای ابتدایی سال چه می‌کنند

موسیقی چه خبر؟


س.ع.ی.د

 

همه‌ساله در فصل بهار، آهنگ‌سازها و خواننده‌ها و همه‌ی آن‌هایی که دستی بر آتشِ موسیقی دارند، به تکاپو می‌افتند و هر چه در چنته‌شان است، رو می‌کنند تا با اجراها و قطعه‌ها و...های  پی ‌در پی، هم از طرفداران‌شان، دل‌بری کنند و هم به روح خسته‌ی موسیقی‌مان، جان دوباره‌ای بدهند. کافی‌ست به سایت‌های مربوطه سری بزنید تا با چشم‌های خودتان، ترافیکی از تک آهنگ و کلیپ و آلبوم و انواع و اقسامِ فعالیت‌های هنرمندها و بعضن غیرهنرمندهای این حوزه را ببنید و بشنوید. این گزارش، صورت وضعیتی‌ست از فعالیت‌های آدم‌هایِ حوزه‌یِ موسیقی؛ در فصل سبز بهار.

 

اُستاد و سَرَطانی کُهنه

پیام تصویری محمدرضا شجریان، موجِ عکس‌العمل‌ها را در پی داشت. وقتی محمدرضای شجریان با زبانی متفاوت از ماجرای سرطانی پرده برداشت که پانزده سال است با او هم‌راه شده، تازه دست‌اندرکاران و مسئولان و بقیه، متوجه شدند که: ای وای! پیام‌های صوتی و تصویری و مجازی و تلفنی و حضوری به زبان‌های انگلیسی و فارسی، روانه‌ی خانه‌ی محمدرضا شجریانی شد که با موهای تراشیده، مقابل دوربین نشسته بود و با صدایی خسته، چشم در چشم دوربین، رو به مردم، صحبت می‌کرد. حالا از وزیر امور خارجه و وزیر بهداشت و وزیر ارشاد و مدیر کلِ تازه‌ به این سِمُت درآمده‌یِ دفتر موسیقی وزارت ارشاد و حتی حجت‌الاسلام نقویان در حین مراسم ختم مادر محترم رییس جمهور هم، _ با دلی پُر _ خواهان لغوِ ممنوعیتِ فعالیت‌های موسیقیایی شجریان _ ممنوعیتی که در کشور خودمان و پس از بهار هشتادوهشت، گریبان‌گیر استاد شده است و ول‌کُنِ یقه‌اش نیست _ شدند. آن‌ها چنان از کرده‌ی خود پشیمان‌اند که زمزمه‌هایی از برپایی کنسرتی برای محمدرضا شجریان در ماه اردیبهشت به گوش می‌رسد. باید دید این اتفاق احساسی تا چه می‌تواند دل مسئولینِ صاحب اختیار و حقِ امظادار را تحت تاثیر قرار دهد...!

مَحضِ رِضایِ خُدا و بَچِه‌هایِ کار

اولین اجرای ارکستر سمفونیک تهران در سال جدید، به رهبری لوریس چکناواریان و در حمایتِ فعالیت‌های انسان‌دوستانه‌ی موسسه‌های خیریه، مهم‌ترین اتفاق موسیقی کلاسیک در روزهای بهاریِ پیشِ روست. کنسرتی که ظاهرن و بر اساس توافق صورت گرفته، بین بنیاد رودکی، وزارت کار و امور اجتماعی و سازمان بهزیستیِ کُلِ کشور، در اواسطِ ماهِ اردیبهشت برگزار می‌شود و تمامِ سودِ حاصل از بلیت فروشی‌اش در اختیار موسسه‌های خیریه، قرار خواهد گرفت. ناگفته نماند: ارکستر سمفونیک تهران در این اجرا از حضورِ افتخاریِ لوریس چکناورایان، به عنوان رهبرِ گروه، بهره می‌برد.

در موردی مشابه، مسئولین برج میلاد، اعلام کرده‌اند: «جدای از کنسرت‌های مختلف و پی ‌در پی، برنامه‌ی خاصی هم برای حمایت از کودکان کار داریم.»

ظاهرن در این طرح، کودکانی که در سرما و گرما و برف و تیغه‌ی آفتاب، لابه‌لای ماشین‌های کفِ خیابان‌های تهران، ساز می‌زنند، شناسایی ، سپس ارزیابی و پس از این دو مرحله، انتخاب شدند تا در قامتِ گروهِ «کوچه‌نوازانِ شهر»، پیش از اجرای هر کنسرت در برج میلاد، برای مردم قطعاتی را بنوازند. برنامه‌ای که می‌تواند، لحظاتی احساسی را برای آدم‌های مُهیای کنسرتِ پاپ‌استارهای داخلی، بسازد و در دوربین موبایلِ یکایک‌ِ‌شان، ذخیره و ثبت گردد. البته به محض ورود مازیار فلاحی یا احسان خواجه‌امیری و یا محمد علیزاده که قرار است بعد ازین کودکانِ بی‌زبان، برنامه اجرا کنند، همه‌چیز به حالت عادی برمی‌گردد: انگار که خانی آمده و نه خانی رفته...

گُلِ گُل‌دونِ مَن

و اما در قسمت بانوان هم، سیمین غانم، خواننده‌ی صاحب نامِ موسیقی ایران، خودش را برای دو اجرای زنده در شهر تهران و برای بانوهای تهرانی، آماده می‌کند. گفته می‌شود که سیمین غانم، طی این دو شب، هم‌راه با گروه‌اش، قطعه‌هایی خاطره‌انگیز از دوران جوانی‌اش و قطعه‌هایی جدید را می‌خواند. اجرای سیمین غانم، مهم‌ترین اتفاق بهاری در بخشِ موسیقیِ زنان است. تالار وحدت در روزهای پایانیِ اردیبهشت‌ماه، خودش را برای پذیرایی از این خواننده‌ی محبوب و کهنه‌کار، آماده می‌کند.

فَرزَندِ خَلَف

همایون شجریان، خواننده‌ی مطرح موسیقی ایرانی و پسر محمدرضا شجریان هم، بی‌کار ننشسته و الان که شما این مطلب این می‌خوانید در شهرِ شمالیِ رشت، مشغول چَه‌چَهِه زدن روی استیج است. همایون‌خانِ شجریان این تور را از سال گذشته و از شهر بخنورد، آغاز کرده و رشت، اولین شهری‌ست که در سال جدید، صدای فزرند خلف خانواده‌ی شجریان را در خود، می‌شنود.  

زیرزِمین‌هایِ شُلوغ‌ُپُلوغ

به لطف دنیای بی‌کران مجازی، خواننده‌های زیرزمینی و رویِ زمینی، هم‌سطح شده‌اند و در کنار هم، سرگرم کارشان هستند. خواننده‎‌های غیرمجاز یا زیرزمینی یا بدون مجوز، در روزهای فصل سبز، حسابی سر و صدا به پا کردند و حاشیه‌ای داشتند: داغ‌! داغ‌تر از دیگر بخش‌های حوزه‌ی موسیقی و حتی پر طرفدارتر از دعواها و نامه‌بازی‌هایِ موزیسین‌هایِ پیش‌کسوتِ موسیقیِ کلاسیک که قبل از عید، حسابی به جان هم افتاده بودند و هیچ‌کس، جلو دارشان نبود و آخرِ سر، خودشان کوتاه آمدند! یاس، امیر تتلو، آرمین زارعی، اردلان، رضایا و حمید صفت از جمله کسانی بودند که در روزهای نخستین سال نود و پنج، قطعه‌هایی منتشر کردند. ناگفته نماند که بین نفر اول (یاس) که از نداشتن مجوز و حقِ اجرای کنسرت در ایران حسابی دل‌خور است و نفر دوم (امیر تتلو) که حسابی پُرکار است _ تتلو تقریبن یک روز در میان، قطعه‌ای منتشر می‌کند _، جدلی مجازی در گرفت که با استقبال خوبی از سوی طرفداران مجازی‌شان، مواجه شد.

عیدانه

از پاپ‌استارهایی مثل: احسان خواجه‌امیری، محسن یگانه، رضا صادقی، محمد علیزاده، علی لهراسبی، مجید اخشابی، حمید حامی تا سنتی‌کارانی مثل: سالار عقیلی و کمی متفاوت‌ترشان: مهران مدیری، برای روزهایِ بهاریِ هواداران‌شان، قطعه‌‌هایی منتشر کردند که با استقبال نسبتن گرمی هم روبه‌رو شدند.

 شَهرزاد و اَمیر بی‌گَزَند

محسن چاوشی که به لطف سریال «شهرزاد»، این روزها نام‌اش از هر پاپ‌استاری، بیش‌تر بر سر زبان‌هاست، با دست پُر به استقبال سال جدید آمده و خبری خوشحال‌کننده برای هواداران‌اش، داشته: او در همین روزها، دو آلبوم، منتشر می‌کند که یکی «امیر بی‌گزند» نام دارد و از مجموعه‌ شعرهایِ کلاسیکِ شاعرانی مثل مولانا و سعدی و ترانه‌هایی از ترانه‌سراهای امروزی، بهره می‌برد. آلبومی که به گفته چاووشی باید دو سال قبل، منتشر می‌شد، اما دلایلی مثلِ وسواس، مناسبت‌های گوناگون و سریال «شهرزاد» مانع از انتشار به موقع‌اش، شده است.

در کنار این آلبوم، چاوشی مجموعه‌ی قطعه‌های ساخته شده برای سریال «شهرزاد» را هم، آماده‌ی انتشار دارد. قطعه‌هایی که آن‌قدر در فضای مجازی، دست به دست چرخید تا چاوشی را تیتر یک روزنامه‌ها و مجله‌ها کُنَد و روزی چند گفت‌وگو از او منتشر شود؛ البته هم‌راه با عکس یک آن مطبوعه! ناگفته نماند که «امیر بی‌گزند» هشتمین آلبوم رسمی محسن چاوشی است: «این آلبوم، کامل‌ترین کار من تا به امروز است که همه‌چیز را در آن گفته‌ام.»

موسیقیِ جُنوبی؛ بیا وَسَط

اعضای گروه بوشهریِ «لیان» به سرپرستی محسن شریفیان، یکی از فولکرهای شناخته‌شده‌ی این روزها هم، خودشان را برای دو اجرا در ماه اردیبهشت، مُهیا می‌کنند. پیش از این هم، محسن شریفیان، هم‌راه با گروه‌اش، چندین بار برای پایتخت‌نشینان، ساز زده و حسابی به وجدشان آورده بودند. باید دید محسن شریفیان، هم‌راه با موسیقیِ پُر انرژیِ جنوبی، این‌بار چه نقشه‌ای برای تالارُ وحدت و آدم‌هایی که برای مشاهده‌ی کنسرت آمده‌اند، دارد. ناگفته نماند که گروه «لیان» طی حرکتی قابل توجه، لحظاتی پس از تحویلِ سال، در شهر توکیوی ژاپن، شروع به اجرای برنامه کردند و با استقبال مردم ژاپنیِ آن‌جا و ایرانی‌های حاضر، مواجه شدند؛ تا جایی که سفیر و رایزن فرهنگى ژاپن، با اهداى هدایایى، محسن شریفیان و گروه‌اش را بدرقه کردند.

بِتَلفیقید رُفقا

تلفیقی‌کارها هم از قافله عقب نه‌مانده‌اند و با اجراهایی در روزهای اول فصلِ بهار، خودی نشان دادند. گروه‌های «چارتار»، «دنگ‌شو» و «پالت» در هفته‌ی اول و دوم فروردین، به دیدار هواداران‌شان رفتند و برای‌شان، تلفیق کردند تا به وَجد بیاورندشان.

پِدَر و پِسَری اَز نَسلِ جَدید

پدرام کشتکار یکی از تنظیم کننده‌های سابقه‌دار موسیقی پاپ است که تجربه‌ی هم‌کاری با پاپ‌استارهایی مثل: محمد اصفهانی، شادمهر عقیلی، احسان خواجه‌امیری، خشایار اعتمادی و... را داشته است. او یکی از تنظیم کننده‌های تاثیرگذارِ موسیقی پاپ کشورمان است که در سال‌های آخرِ دهه‌ی هفتاد، تجربه‌های قابل قبولی را هم‌راه با خواننده‌های ذکر شده، ثبت کرد. کشتکار، حالا، پس از سال‌ها کم‌کاری در عرصه‌ی موسیقی، خودش را برای انتشار آلبوم  «شهر مه‌آلود» آماده می‌کند. «شهر مه‌آلود» به گفته‌ی کشتکار، قرار بود سال 1376 منتشر شود، اما بنا بر دلایلی انتشارش به بهار سال 1395 خورشیدی، موکول شد. ناگفته نماند که پسرِ پدرامِ کشتکار (ایلیا) هم در این سال‌ها بزرگ شده و الان در مقام خواننده، کنار پدرش، مشغول به خواننده‌گی است.

 

پی‌نوشت: گزارش بالا تنها چکیده‌ای از رخدادهای حوزه‌ی موسیقی در فصل بهار است که از دل تمام اتفاق‌ها، انتخاب شده است.

 

 

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۳۸
sEEd ZombePoor

واکنش چند موزیسین به تصویر محمدرضای شجریان


بی‌تو گوش‌های مردم‌ام تهی می‌شوند

 

س.ع.ی.د


شش سال پیش، گفت‌وگویی رو در رو داشتیم با محمدرضا شجریان. روزهای آخری بود که با خیال راحت می‌شد سراغ‌اش رفت و حرف زد و حرف‌ها‌ش را شنید و در موردش نوشت. اتفاق‌های شوم سیاسی، دست محمدرضای شجریان را گرفت و بردش آن‌ور آب‌ها و سیمای‌اش را از ما گرفتند. چیزی نگذشت که صدای‌اش را هم از ما گرفتند؛ ربنا‌ی‌اش را هم... تا ما بمانیم و حوض‌مان...!‌ زمان گذشت و شجریان از کشورش/ از مردم‌اش، دور تر و دور تر شد و وقتی به این‌جا بازگشت که رفیق پانزده ‌ساله‌اش، امان‌اش را برانده و زمین‌گیرش کرده بود...! حالا هم همه‌ی ما به تکاپو افتاده‌ایم که یک‌جوری ارادت‌مان را به استادِ ناخوش‌احوال‌مان، نشان دهیم. از ما مطبوعه‌ای‌ها گرفته تا آن بالا بالا بالایی‌ها...! حالا پس از شش سال، همان عکس را بازنشر کرده‌ایم و احساسات چند تن از اهالی موسیقی را در موردش، پرسیده‌ایم.

 

 

حامی خواننده‌ی حوزه‌ی کلاسیک/ پاپ

ای لب‌خندت بوی مهر و باران، ای صدای صبح مهربانی، ای سرفصل و سرآغاز آواز و ای پایان باشکوه‌ترین کتاب موسیقی ایران، ای تمام آبروی وطن، ای هنر، ای فرزند همایون و نوا و ای والد دشتی و سه‌گاه، ای تمام‌ات ماندگار و ای بلبل بهار، ای که بی تو سابقه‌ای نیست موسیقی مرا و نیست خاطره‌ی سفره‌ی افطارم را... بمان که بی‌تو گوش‌های مردم‌ام تهی می‌شود تعهد، پوچ می‌شود هنر، بمان که کاستی‌های زمانه‌ام را تو جبرانی، بمان که بی‌هنرانِ بی‌تعهد را تو سامانی و دردِ بی‌درمانِ بیماران را تو درمانی...

 

شهلا میلانی؛ موزیسین حوزه‌ی موسیقی کلاسیک

می‌خواهم به خاطر عمری که صرف هنر کردید و صدای زیبایی که به این مرز و بوم هدیه دادید، از شما استاد گران‌قدر تشکر کنم. محمدرضا شجریان، شما گوهر گران‌بهایی هستید. ما شاکر خداوند هستیم که چنین ستاره‌ای را در آسمان هنر کشورمان، به درخشش درآورد. آرزوی‌ام نیکی و سلامتی برای شماست... 


کیوان ساکت؛ موزیسین حوزه‌ی موسیقی ایرانی

در گذر تاریخ، گاهی پیش می‌آید  که یک چهره یا شخصی، نماد و سنبل یک روی‌داد یا یک جریان هنری یا تاریخی و یا علمی می‌گردد. برای من اسباب کمال خرسندی است در زمانی هستم که چهره‌ای مانند استاد محمدرضا شجریان به عنوان نماد راستین موسیقی ملی و مردمی ایران حضور فعال دارند. و این موهبتی است که نصیب کسی مر‌گردد که در دل مردم زمان خود جای کرده است به نیکویی. من اعتقاد دارم، آواز ایرانمدیون استاد شجریان است. دوام عمر و سلامتی ایشان، آرزوی من و همه‌ی مردم نیک‌اندیش ایران‌زمین است...


سودابه سالم؛ موزیسین حوزه‌ی موسیقی کودکان

من این افتخار را داشتم که در دوران دانشگاه، شاگرد ایشان باشم. از ته دل دوست دارم که آرامش ایشان، حفظ شود و هر تصمیم و اتفاقی به نفع ایشان تمام شود. از طرفی می‌خواهم احترام ایشان را حفظ کنند، زیرا چیزی از این هم، مهم‌تر نیست. این روزها در فضای مجازی، هر کدام از ما می‌تواند اظهار نظر کند و به راحتی حرف‌اش را بیان کند. امیدوارم به حرف‌هایی که می‌زنیم، فکر کنیم. در این روزها و ساعت‌ها، سلامتی ایشان را آرزو می‌کنم...

 

 

 پی نوشت: از این که امکان نمایش تصویر در این جا وجود ندارد، متاسفم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۳۵
sEEd ZombePoor

خاطره بازی با محرم زینال‌زاده؛ کارگردان، بازیگر و بای‌سیکل‌ران


سیمرغ، بال پرواز هنرمند است


س.ع.ی.د


محرم زینال‌زاده همان نسیم افغان تبار فیلم «بای‌سیکل‌ران» است که برای جور کردن هزینه‌ی درمان همسرش، یک هفته تمام، سوار بر دوچرخه‌ی داغان‌اش، رکاب ‌زد. او با نقش «نسیم» چنان درخشید که هنوز هم بسیاری با همین نام می‌شناسندش. زینال‌زاده بیش از 15 سال است که در هیچ پروژه‌ی سینمایی‌ای حضور نداشته و شاید بتوان گفت: به کلی فراموش شده است! البته زینال‌زاده هم بیکار ننشسته و با یکی از کارگردان‌های سینمای ترکیه، فیلم مشترکی ساخته که شاید در این دوره از جشنواره، حضور داشته باشد.

 

سال 1373 خورشیدی، نامزد دریافت سیمرغ بهترین کارگردانی برای فیلم «ساز و ستاره» شدید. دوست داشتید، سیمرغ را می‌گرفتید؟

چرا که نه؟! آن سیمرغ می‌توانست مسیر زندگی‌ام را عوض‌ کند و نتیجه‌ای باشد برای زحمت‌های 20 ساله‌ای که در سینما کشیدم. کوتاهی کردن و ندیدین‌ها، ضربه‌ای‌ست به پیکر هنرمند.

جالب است که برای فیلم «بای‌سیکل‌ران» کاندیدا نشدی...

سیاست‌های مدیرهای حاکم بر سینما، اجازه نمی‌داد که من و علی‌رضا زرین‌دست، جایزه بگیریم. «بای‌سیکل‌ران» دو وجه طلایی داشت؛ فیلم‌برداری و بازیگری که در این فیلم، بسیار خوب بودند. برای این فیلم زحمت زیادی کشیدم. 18 کیلوگرم وزن کردم. هنوز هم پس از 23 سال، شخصیت فیلم، از یادها نرفته و بسیاری من را با نقش «نسیم» به یاد می‌آورند.

فکر می‌کنید دلیل‌اش چه بود؟

مسئول‌ها فکر می‌کردند، من افغانی هستم! در حالی که قبل از فیلم «بای‌سیکل‌ران» در فیلم «دست‌فروش» «گذرگاه» و «زنگ‌ها»ی محمدرضا هنرمند، بازی کرده بودم. دبیر جشنواره‌های تیاتر آموزش و پرورش بودم و تمام نمایش‌ها را برنامه‌ریزی می‌کردم. با این حال مرا نمی‌شناختند!

اگر سیمرغ را می‌بردید، چه تغییری در رویه فعالیت سینمایی‌تان، اتفاق می‌افتاد؟

به نظرم هنرمند، اولین جایزه را از مردم دریافت می‌کند، چون برای مردم سرزمین‌اش، کار می‌کند. این رسم در تمام دنیا وجود دارد. هنرمند با دریافت سیمرغ، متعهد می‌شود که شایسته‌تر رفتار کند. البته هنرمندانی بوده‌اند که جایزه‌ای نصیب‌شان نشده، ولی برای جامعه‌شان، الگو هستند. سیمرغ، بال پرواز هنرمند است. هنرمندان دو دسته هستند: آن‌هایی که به دنبال نام هستند و آن‌هایی که با دنبال نان! بوده‌اند بازیگرهایی که در یک فیلم درخشیده‌اند، اما بعد از آن در سکوت کامل، محو شدند.

در این دوره‌ی جشنواره حضور ندارید؟

فیلمی ساخته‌ام که در مرحله مونتاژ نهایی است. «فردا روز دیگری‌ست» نام فیلمی است که محصول مشترک سینمای ایران و ترکیه است. بایرام فضلی به عنوان فیلم‌بردار در پروژه حضور دارد و وحید سلطانی هم صدابردار فیلم است. بقیه‌ی عوامل ترک تبار هستند. امیدوارم فیلم‌ام در جشنواره امسال، به نمایش درآید.

حضور در جشنواره فجر، چقدر برای‌تان جدی است؟

همیشه جشنواره برای‌ام جدی بوده و از اهمیت ویژه‌ای برخوردار؛ چرا که جشنواره فجر، نقطه اوج کارنامه‌ی هنری یک کشور است. تمام فیلم‌ها برای نگاه‌شان و اندیشه‌شان، ارزیابی می‌شوند و مورد قیاس قرار می‌گیرند. فجر تولدی است برای سینمای ایران.

آخرین فیلمی که بازی کردید، «روزی که زن شدم» بود که 15 سال از آن می‌گذرد. دلیل کم‌رنگ‌ شدن‌تان در سینما چیست؟

همیشه تلاش کرده‌ام که حضور پررنگ‌تری در سینما داشته باشم، چون به رشد سینمای کشورم، فکر می‌کنم. از طرفی دو فیلم سینمایی اکران نشده دارم. برای سناریو مجموعه‌ای تلویزیونی به نام «حیدر بابا»، 4 سال زحمت کشیدم، اما در نهایت این پروژه، پروژه ملی شد! البته چند وقت بعد و در خفا، این اثر فاخر توسط کارگردان دیگری ساخته شد! خط قصه‌ی سناریوی من را دزدیدند و به نام «شهریار» ساختندش! این یعنی فاجعه فرهنگی! جالب است که بدانید، فیلم «تو خورشید، من ماه» را با مشارکت مرکز گسترش سینمای تجربی و مستند ساختم که 4 سال در آرشیو این سازمان، خاک خورد و در آخر هم، گفتند: «این فیلم گیشه ندارد!» و ردش کردند. همان فیلم در کشور ترکیه، به عنوان بهترین فیلم یکی از فستیوال‌های معتبر این کشور شناخته شد و حتی جایزه بهترین فیلم‌برداری و بهترین موسیقی متن را از آن خود کرد. با وجود تمام این کم‌لطفی‌ها، هنوز هم دوست دارم در سینمای کشورم فعالیت داشته باشم، اما ناخواسته با حاشیه رانده شدم.

اوج فعالیت سینمایی شما در دهه 70 بوده است. پس از گذشت بیش از 20 سال؛ به نظرتان چه تغییری اتفاق افتاده است؟

دهه 70 عصر طلایی سینمای پس از انقلاب ماست. دوره‌ی شکوفایی سینما با حضور کارگردان‌های بزرگ و آثار درخشان. درخششی که هرگز در دهه بعد تکرار نشد.

معمولا فیلم‌ها را در ایام جشنواره می‌یبینید؟

راستش نه! سال‌هاست که فیلم‌ها را در جشنواره نمی‌بینم و سعی کرده‌ام از فضای این روزهای سینما، دور بمانم.     

خاطره خاصی از جشنواره در ذهن‌تان مانده است؟

در یکی از دوره‌های جشنواره؛ یادم می‌آید طی تماسی تلفنی از من دعوت شد تا به عنوان یکی از برنده‌های سیمرغ در مراسم اختتامیه حاضر شوم. به خودم رسیدم و حسابی تیپ زدم و راهی شدم... در میانه راه، دوباره به من تلفن کردند و گفتند: «اسامی برنده‌ها تغییر کرده!»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۵۷
sEEd ZombePoor

خاطره‌بازی با عزت‌الله رمضانی‌فر؛ بازیگر


انتظامی و مشایخی، زیرآب‌ام را زدند!


عزت‌الله رمضانی‌فر، آن قدر حرف‌های خواندنی‌ای داشت که حیف‌مان آمد به خاطر محدودیتِ جا، گفت‌وگو را کوتاه کنیم... پس، قیدِ خواندنِ لید را بزنید و یک‌راست، بخزید توی گفت‌وگو...!


س.ع.ی.د


رشته‌ی دانشگاهی‌تان، فیلم‌برداری بود. چه‌طور سَر از بازیگری درآوردید؟

قبل از ورود به دانشگاه، دیپلمِ رشته‌ی بازیگری را زیرِ دستِ حمید سمندریانِ فقید گرفته بودم. زمانی که وارد دانشگاه شدم، رشته‌ی بازیگری وجود نداشت و به اجبار، رشته‌ی فیلم‌برداری را انتخاب کردم. البته از همان اوایل به دوربین و عکاسی، علاقه‌مند بودم و هر از گاهی، عکس هم می‌گرفتم. بعدها، همین شناختم از انواع دوربین و لنز، کمک زیادی به من کرد.

مثلا چه کمکی؟

یادم است، زمانی که دوران دانشجویی را سر می‌کردم؛ از طرف ارشاد، ما را هم‌راه با دوربین می‌فرستادند سَرِ صحنه‌ی فیلم‌برداری. در واقع از ما به عنوانِ محافظِ دوربین، استفاده می‌شد! اگر اشتباه نکنم، سال 44 بود که برای اولین بار، هم‌راه با دوربین، رفتم سَرِ فیلم‌برداری عباس کیارستمی؛ فیلمِ «نان و کوچه». حین فیلم‌برداری بود که کاست، توی دوربین، خُرد شد و فیلم‌بردارِ از خدا خواسته، کار را تعطیل کرد. رفتم پیش کیارستمی و اجازه گرفتم و دوربین را باز کردم... لوپِ دوربین را تمیز کردم... کاستِ پاره شده را در آوردم و... خلاصه، جلوی تعطیلی کار را گرفتم!

بعد از دوران دانشگاه، سراغ چه کاری رفتید؟

قبل از انقلاب، برای وزارت فرهنگ و هنرِ سابق، مستند می‌ساختم. دوربین را برمی‌داشتم و می‌رفتم برای خودم! چند تایی مستند هم ساختم.

چه‌طور سر از فیلم «گاوِ» مهرجویی در آوردید؟

همان روزهایی که توی اداره‌ی فرهنگ و هنر، کار می‌کردم؛ مهرجویی برای پیش تولید، آمد اداره‌ی ما. همه‌ی بازیگرهای‌اش را انتخاب کرده بود و فقط جای نقش من، خالی مانده بود. جمشید مشایخی که قبلا با هم، نمایش کار می‌کردیم، به مهرجویی معرفی‌ام کرد و به او گفت: «بچه‌ی با استعدادی‌یِه و نیازی به تست نداره... بِه‌ِت قول می‌دم، همونی‌یِه که می‌خوای!»

مهرجویی چه گفت؟

گفت: «خودشه!»... چند روز بعد با گروه، راهی قزوین شدیم... روستایی بعد از قزوین به نام بویینَک... بچه‌های گروه، همه‌شان پوستِ سفید و صافی داشتند و قیافه‌هاشان با روستایی‌ها، هیچ شباهتی نداشتند. به پیشنهاد یکی از عوامل، رفتیم شمال و چندین روز، بندر انزلی اُتراق کردیم و کنار ساحل‌اش، آفتاب گرفتیم تا پوست‌مان بُرُنزِه شود و شبیه روستایی‌ها شویم.

توفیق اجباری شد...!

(می‌خندد.) یک‌روز همان جا، جمشید مشایخی از من خواست، کُشتی بگیریم! اما همان اول کُشتی، شروع کرد به داد و هوار کردن که: «آی کمرم... آی کمرم...»... او را به بیمارستان بردیم و سرتان را درد نیاوررم... او، تمامِ مدتِ فیلم‌برداری، کمر درد داشت و توی خیلی از سکانس‌ها، به دیوار، تکیه می‌‌داد. هنوز که هنوز است، این درد را با خود نگه داشته و یادگاری‌‌ای‌ست که از کُشتیِ انزلی، برای‌اش مانده...

درست است که وایلیام وایلر توی سفرش به ایران، بازی شما را توی فیلم، ستایش کرده بود؟

ای آقا!... دست روی دل‌ام، نگذارید...

حالا که دیگر گذاشتم!...

برای دوبله‌ی «گاو»، رفته بودم اداره‌ی فرهنگ و هنر. از کنارِ اتاقِ مونتاژ، رد می‌شدم که دیدم انتظامی و مشایخی با مهرجویی، بِگو مَگو می‌کنند. بی‌توجه گذشتم و اهمیتی ندادم. فردای آن روز، یکی از نگهبان‌ها که می‌شناختم‌‍‌اش، من را کنار کشید و گفت: «دیروز که برای آقای مهرجویی و بازیگرها، ناهار گرفته بودم، درباره‌ی شما حرف می‌زدند. مشایخی و انتظامی به مهرجویی می‌گفتند که نقش اصلی فیلم، مَش حسن است، نه این رمضانی‌فر! چرا باید نقش‌ پُر رنگی داشته باشد؟!» خلاصه که انتظامی و مشایخی، زیرآب‌ام را زدند و کارگردان هم، تحت تاثیر آن‌ها، چندین سکانس خوب من را غِلِفتی، کشید بیرون! خبر این قضیه به روزنامه‌ها هم کشیده شد، اما چه فایده...؟!

پیش از آن در تئاتر، چه کارهایی را با جمشید مشایخی، انجام داده بودید؟

دو تا نمایش، کار کرده بودم. «ناقالدین» به کارگردانی بهزاد فراهانی که من نقش اول‌اش را بازی می‌کردم. غیر از من و بهزاد فراهانی، فهیمه رحیم‌نیا هم در آن کار حضور داشت که بعد از آن با بهزاد فراهانی، ازدواج کرد. کار دیگری هم بود به نام «آندورا». سَرِ «آندورا»؛ جمیله شیخیِ فقید، همیشه آتیلا پسیانی را با خود می‌آورد سرِ تمرین. آتیلا آن موقع، حدودا 10 ساله بود... معمولا او را بیرون می‌بردم و برای‌‎اش، بستنی می‌خریدم!

آخر نگفتید... ماجرای ویلیام وایلر، چه بود؟

ویلیام وایلر و همسرش به ایران آمدند. «گاو» به صورتِ محفلی، اکران شده بود و سالنِ کوچکِ نمایشِ فیلمِ دفترِ فیلم‌سازیِ محمدعلی فردینِ فقید، میزبان این مهمانی بود. سالنِ کوچک، پُر شده بود از آدم‌های بزرگ! من هم آن جلو، روی زمین نشسته بودم و فیلم را تماشا می‌کردم. فیلم که تمام شد، وایلر و همسرش، من را صدا زدند و چندین دقیقه باهام حرف زدند و در این دقیقه‌ها، نگاهِ خشمگینِ اطرافیان را حس می‌کردم! خلاصه، شلوغ‌اش کردند و مشایخی، دست‌ام را  گرفت و از جمع، دورم کرد...

فکر می‌کنید، وایلر از بازی‌ات خوش‌اش آمده بود؟

خوش‌اش آمده بود؟! فردای آن روز، مهرجویی، جلوی‌ام را گرفت و گفت: «هیچ معلومه کجایی؟ دیروز این کارگردانه، منتظرت بود و می‌خواس باهات راجع به کار، حرف بزنه!» بعدها، وایلر، فیلمِ «دخترِ رایان» را ساخت که پرسوناژ من در فیلم «گاو» در این فیلم هم بود...

دقیقا همان نقش؟!

دقیقا همان نقش!

پس جمشید مشایخی، سرنوشت‌تان را عوض کرد؟!

بله!... از این فیلم، اندازه‌ی شیرِ گاو هم به من، نه پول رسید و نه اعتبار!

دستِ خیلی‌ها را در سینما، گرفته‌اید...

مهرجویی از من خواسته بود تا برای یک نقش در «اجاره‌نشین‌ها»، یک ماهه، حسابی چاق شوم! چند روز بعد که او را دیدم، بِهِ‌ش گفتم، بازیگر تازه‌کاری را می‌شناسم که برای این نقش، عالی‌ست. عبدی را با خودم بردم پیش مهرجویی و...

پس عبدی را شما معروف کردید؟

فقط او نبود! کامران قدکچیان را با هزار مکافات راضی کردم تا برای فیلم «مکافات» از مهدی فخیم‌زاده‌یِ گم‌نام، استفاده کند!

مگر تا قبل‌اش، بازی نکرده بود؟

سر یکی‌دو تا فیلم، سیاهی لشکر بود!

بگذریم... دوست نداشتید سیمرغ بگیرید؟

والله... هنوز یک مرغ هم نگرفته‌ام، چه برسد به سی تا مرغ! البته، جایزه‌ی سلطنتی را برای «گاو» بردم.

نقشی هست که دوست داشته باشید به خاطرش، سیمرغ بگیرید؟

نقش‌های زیادی است که دوست دارم بازی کنم و هوز موقعیت‌اش پیش نیامده است. راستش هنوز نقشی که دوست داشته‌ام را پیدا نکرده‌ام!

معمولا در جشنواره، حاضر می‌شوید؟

راست‌اش... آخرین بار، رفتار بدی با من شد و دیگر به هیچ جشنواره‌ای نرفتم. یک نفر جلوی‌ام را گرفت و گفت: «تو برو، اون‌جا بشین!»... من، این اتفاق‌ها را از چشم بچه‌های خانه‌ی سینما می‌بینم که نظارت درستی ندارند. از طرفی، نصف حضار در جشنواره، قوم و خویش‌های مسئولین هستند و هیچ چیز از سینما، نمی‌دانند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۵۴
sEEd ZombePoor