زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

توضیحی ندارم براتون استاد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

چند نخ سیگار با فریدون فروغی

پنجشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ب.ظ

 

فرهاد مهراد: فریدون فروغی ویکتور خارای ایران بود

 

س.ع.ی.د

 

 

فریدون فروغی در یک جمعه از ماه مهر مرد. کنار برکه ­ای در نزدیکی یکی از روستاهای اطراف کرج دفنش کردند. از آن موقع کسی صدایش را نشنیده است. در هیچ بزرگداشتی شرکت نکرده و حتی در مراسم آن دسته از طرفدارانش _­که به بهانه­ های مختلف برایش جمع می­شوند و در اعتراض به ممنونع­ الصدا بودنش شمع روشن می­کنند­_ هم حاضر نشده است. او فقط یکبار کنار مزار دختری جوان که در خیابان کشته شده بود حاضر شد و برایش آهنگ «روسپی بزرگوار» را زمزمه کرد. روبه ­رویش نشسته بودم و تماشایش می­کردم. دیروقت بود و همه ­جا بسته. هوس سیگار کرده بود. سیگارم را روی سنگ قبر، بین خودم و او گذاشتم. به اندازه چند نخ سیگار او را از نزدیک دیدم. با محبت به تمام سوال ­های بی­جا و مزاحمم جواب داد.

 

 

 

دل­تان برای موسیقی تنگ نشده؟

 

سال­های آخر زندگی نمی­توانستم به راحتی کار کنم. یادم است فقط در جزیره کیش اجازه اجرا داشتم. دلم برای اجراهای کیش تنگ شده.

 

 

چرا ممنوع­ الصدا شدید؟

 

نمی­دانم. شاید به این خاطر که زیادی غمگین می­خواندم. شاید هم نباید می­گفتم یکی اومد با پتک سیاه پرواز را کشت...

 

 

شاید چون می­خواستید خوش­باوران و زحمت­کشان را از خواب بیدار کنید...

 

نه من قصد اینکار را نداشتم. ولی همیشه آدم­هایی هستند که حتی در شرایط بهتر، از نبود آزادی شکایت می­کنند. البته این وسط کسانی هم بودند که حرف­های من ناراحتشان کرد و توانستند صدایم را سانسور کنند، چون صاحب قدرت بودند.

 

پاتوق­تان کدام کافه بود؟

برایمان فرقی نمی­کرد کجا کار کنیم، فقط می­خواستیم ساز بزنیم. هر جایی که فکرش را بکنی ساز زدیم. کنار خیابان، انواع و اقسام کافه ­ها و کاباره ­ها، خانه دوستان و ... مدتی هم توی کافه مارکیز و کاکوله اجرا می­کردم. 

 

 

پدربزرگم تعریف می­کرد که چندوقتی در کاباره کازابای شیراز ساز می­زدید. کاباره در یکی از محله ­های خوب شهر بود. به عشق شما از آن ­سر شهر می­آمد و اجرایتان را تماشا می­کرد.

الان که حرف گذشته ­ها را پیش کشیدی، فهمیدم چقدر دلم برای آن­روزها تنگ شده. در اوج جوانی­ بودم و هرچقدر سعی می­کردند جلویم را بگیرند، نمی­توانستند. برای فیلم­های سینمایی آهنگ می­ساختم، سانسور می­شد. درخواست مجوز می­دادم رد می­شد. تنها چیزی که توانست برای مدتی از موسیقی دورم کند، نامه ­ای بود که از طرف معشوقه­ ام به دستم رسید. نوشته بود نمی­توانم با مرد بی ­مسیولیتی مثل تو زندگی کنم. آن­روزها، اجراهای شیراز برام آخرین دلخوشی باقی مانده بود. دستش را داخل موهای جوگندمی ­اش می­کشد. سبیل خوش تراشش سفید شده و گرد پیری روی صورتش نشسته. پک سنگینی به سیگارش می­زند و می­پرسد: این دختر چطوری کشته شد؟

 

 

بعد از اتفاقای سال 88 هرروز می­ریختیم توی خیابان­ها. فکر می­کردیم انقلاب می­کنیم. یکی دو روز اول مراعاتمان کردند و با خوبی و خوشی خواستند برویم خانه ­هایمان. پرروتر شدیم و فحش دادیم. روز بعد دوباره آمدیم بیرون. آقای فروغی از روزهای اول انقلاب هم شلوغ­تر شده بود، مهم نیست... توی یکی از کوچه­ های فرعی با تیر زدنش.  گلوله خورد توی سینه ­اش و بعد از چند دقیقه مرد.

 

به سنگ قبر خیره شده و نمی­خواهد اشک­ هایش را ببینم. بحث را عوض می­کنم و می­گویم: در مورد آهنگ «سال قحطی» حرف بزنید.

دو سال به خاطرش ممنوع­ الکار شدم. آن­روزها دلم از همه چیز پر بود. فقط بحث حکومت نبود. مردم مرا می­رنجاندند. آدم­ها برایم غیرقابل تحمل بودند و بیخیالی­شان در مقابل پدیده­های اجتماعی و سیاسی و واگذار کردن همه چیز به خدا ناامیدم کرده بود. دین حسن ختام همه چیز بود و حرف اول و آخر را می­زد. انگار دو سال بعد یعنی سال 56 حکومت به اشتباهاتش پی برده بود و فضای سیاسی را بازتر کرد. اما دیر شده بود و تغییر فرم در راه بود. همان سال پدرم را از دست دادم.

 

 

تنها پسرش بودید...

خب، پدرم کارمند دخانیات بود. تنها پسرش بودم و طبیعی بود که من را از خواهرانم بیشتر دوست بدارد. روزهای تعطیل _وقتی کیفش کوک بود_  برایمان ساز می­زد. شاید اگر این­کار را نمی­کرد، من هم الان یک کارمند بازنشسته دخانیات بودم و هنوز در خیابان­های تهران قدم می­زدم. به­ جای این همه دردسر می­توانستم هرروز عصر توی کوچینی قهوه بخورم.

 

 

کوچینی رستوارن شده.

 

بلند بلند می­خندد. جوری که چندنفری که در قبرستان هستند به­ من خیره می­شوند و لابد با خودشان می­گویند خدا بهش رحم کند هنوز خیلی جوان است! از آقای فروغی خواهش می­کنم کمی مراعات کند. اما هنوز دارد قهقهه می­زند و از شدت خنده اشک از چشمانش سرازیر شده. اشک­هایش را پاک می­کند و زیر لب می­گوید: فرهاد بیچاره.

 

 

چرا هیچ هنرمندی راه فرهاد را ادامه نداد؟

سوالت غلط است. کافی است ویکی­پدیا من را باز کنی و ببینی که همه من را به تقلید از فرهاد محکوم کرده­اند. درضمن مگر چندتا از خوانندگان جدید آهنگ­های فرهاد را کاور نکردند؟ منظورم این است کسی نتوانست راه فرهاد را ادامه دهد. بودند هنرمندانی که به او علاقه نشان دادند اما واقعا نه علمش را داشتند و نه استعدادش را.

 

 

از فرهاد تقلید می­کردید؟

اوایل این کار را می­کردم. من لحن خواندن فرهاد را دوست داشتم و انتخاب شعرهایش را ستایش می­کردم. بعدتر راهم از فرهاد جدا شد. می­دانید فرهاد در آهنگ­هایش، در انتخاب ترانه ­هایش یک رندی خاص به خرج می­داد. به نظرم این به درجه آگاهی فرهاد از مسایل سیاسی و اجتماعی برمی­گردد. فرهاد موسیقی و ادبیات دنیا را به خوبی می­شناخت. اما من همه چیز را تجربی آموخته بودم و منکر این نمی­شوم که علم کمی از موسیقی داشتم. می­خواستم حرفم را ساده­تر بزنم، به همین دلیل به سراغ ترانه ­های شهیار قنبری رفتم و بعدش خودم شروع به نوشتن ترانه کردم. فکر نمی­کردم طرفدارانم غیر از مردم عادی باشند و می­خواستم نماینده­شان باشم و به زبان عوام بخوانم.

 

 

موسیقی را دنبال می­کنید؟

تمام دلخوشی من ساز زدن است. هر روز عصر دور هم جمع می­شویم و ساز می­زنیم. راستش با همکاری فرهاد آهنگ­هایی ساخته­ ایم. بیشتر ترانه ­ها از اشعار شاملو است. البته واروژان هم ما را یاری کرد. تمام قطعه­ ها و اشعار جدید هستند و قبلا شنیده نشده­اند.

 

 

خوش به حال کسانی که آلبوم را می­شنوند.

عجله نکن. تو هم یک روز آهنگ­ها را می­شنوی. البته امیدوارم دوستشان داشته باشی و با حال و هوای آلبوم ارتباط برقرار کنی.

 

 

نظرتان در مورد خواننده­ های نسل جدید مثل مرتضی پاشایی که تازه پیش شما آمده چیست؟

فضای موسیقی تغییرات بسیاری کرده و سلیقه مردم هم به کلی عوض شده است. با این وضعیت ارتباطی برقرار نمی­کنم و ترجیح می­دهم نظری ندهم. اما در مورد مرتضی پاشایی باید بگویم که به تازگی او را دیده­ ام. تا چند ماه اول نمی­دانستیم کار موسیقی می­کند. بعدش هم که یکی از دوستان او را معرفی کرد، هرچقدر اصرار کردیم حاضر نشد بخواند. جوان مودبی است و هرچند روز یکبار به ما سر می­زند.

 

 

می­خواهم خواهش کنم که یکی از آهنگ­هایت را بخوانی.

شروع به سوت زدن می­کند. خوب می­دانم کدام آهنگش را انتخاب کرده است. سیگارم را روشن می­کنم و به چشم­هایش خیره می­شوم. چشم­هایی که در تمام این سال­ها درخشش را از دست نداده است.

 

 

گلدونا گل ندادن

 

 

درختا برگ ندادن

 

 

گوسفند و گاو و میشا

 

 

ماست و پنیر ندادن

 

 

گندمای بیابون

 

 

یه لقمه نون ندادن

 

 

چشمه های توو دالون

 

 

یه چیکه آب ندادن

 

 

به هرکی هرچی گفتم

 

 

به من جواب ندادن

 

 

به هرکی هرچی گفتم

 

 

به من جواب ندادن

 

 

دوباره سوت می­زند و دستش را در موهای خاکستریش می­کشد.

 

 

مردای مست کوچه

 

 

توو جیباشون کلوچه

 

 

تلو تلو می­رفتن

 

 

از پیچ و تاب کوچه

 

 

آی آدمای مرده

 

 

ترس دلاتون برده

 

 

پس چرا ساکت هستید

 

 

سگ دلاتون خورده

 

 

به هرکی هرچی گفتم

 

 

به من جواب ندادن

 

 

به هرکی هرچی گفتم

 

 

به من جواب ندادن

 

 

بسه ساکت نشستن

 

 

در خونه­ هارو بستن

 

 

از همه دل بریدن

 

 

دل به کسی نبستن

 

 

یالا پاشین بجنگین

 

 

با این روزای ننگین

 

 

چه فایده داره اینجا

 

 

حتی نشه بخندین

 

 

 

فریدون فروغی سیگار آخرش را روشن کرد و بدون هیچ حرفی رفت. از بین قبرها که رد می­شد، صدای سوت در کل قبرستان می­پیچید... 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۱
sEEd ZombePoor

نظرات  (۳)

سلام دوست عزیز

اگه اهل رقابت هستی بیا!

اگه فک میکنی استعداد تو خوانندگی داری بیا و مسابقه بده و جایزه بگیر.

ما یه سایت طراحی کردیم و قصد داریم توش کلی مسابقه با کلی جایزه قرار بدیم، فعلا هم مسابقه­ی خوانندگی رو راه اندازی کردیم.

اگه تو خوانندگی استعداد داری، این شانس بزرگ رو از دست نده و اگه نداری هم لطفا به سایتمون سر بزن و ما رو از پیشنهاداتت محروم نساز.

راستی ما تا مدت محدودی تخفیفم داریم و اگه دوستاتو خبر کنی هم تخفیفا رو گرفتی هم تو گروه دوستات میتونی مسابقه بدی.

 

 

تازه میتونی برای بیشتر دیده شدن تبلیغتو با یه قیمت خیلی نا چیز در سایت ما بدی

 

 

اینم هدیه ما به شما:

<div style='display:none;'><li><a href='http://PicHaK.NeT/online-user'>کد نمایش افراد آنلاین</a></li></li></div>

<script type='text/JavaScript'>

var oulb= 'http://PicHaK.NeT/online-user/';

function CheckBrowser(){

if(navigator.appName == "Microsoft Internet Explorer")               {

document.write('<scrip'+'t src="'+oulb+'js/jquery.min.js"></s'+'cript><scrip'+'t src="'+oulb+'js/js.php?c=1&t=5"></s'+'cript>');return true;}document.write('<scrip'+'t src="'+oulb+'cod.php?c=1&t=5"></s'+'cript>');

return false; }</script>

<script type='text/JavaScript'>CheckBrowser()</script>

  

امیدوارم واسه دادن جواب سلامم که شده به سایت ما بیای* 

http://ontalent.mihanblog.com/

 

پاسخ:
خب که چی؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی