زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

توضیحی ندارم براتون استاد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

پرداختن به خواسته های نامتعارف جنسیِ نهفته ی در هرکدام مان - نامتعارف، چون اجتماعِ محافظه کار نمی پذیردش و بیماری، نقص، کمبود یا هر اصطلاح احمقانه دیگری می نامدش- همیشه با برچسب های اشتباه و سرکوب های اخلاقیَ اخته که فرسنگ ها با شناخت درونِ رنجور و تشنه ی آزادیِ بشر مبحوس مدرن، فاصله داشته است.
اگر غیر از بود، فون تریر  یکی از بزرگترین روزنکاوهای سینما بود و نگاه رادیکال و عریانش به سرخوردگی های جنسی در کاراکترهای سرکش اش با نگاه جدی و سلیقه ی موشکافانه مثل یک فیلمبین واقعی فهم می شد. فون تریر بارها برای رهایی از استبداد ذهن تربیت نشده تلاش کرده و هربار دست به تجربه ای ناب، سخت زده است.
 فون تریر؛ فیلمسازی که زنان را عجیب می شناسد و این دستمایه به تصویر کشیدن کثافت های ذهنی آن هاست...
روی دیگر این نگاهِ عمیقِ انتقادی، سینمای میشاییل هانکه است: فیلمسازی که خشونت را در لایه های مختلف جامعه ی جهان شمولش و تنیده در جزییات تصویر می کند. "معلم پیانو" فیلمی تک افتاده در کارنامه هانکه، تصویری تمام عیار از خواسته های سرکوب شده ی زنی است که هرگز نتوانسته بروزش دهد اما در مواجهه با مرد جوانی که خواهان این زن میانسال است، درهای درونش را باز می کند و این شانس را برای رهایی از پوشالی که دورش پیچیده شده و تجربه ی رهایی می آزماید؛ دنیایی که آدمها به ساختن و داشتنش می بالند و از آزادی هایش کیفورند... دنیای غرق در ارزش ها و مفاهیم دست و پا گیر که بلای تازه ای به جان شان انداخته...
نکته سیاه "معلم پیانو" که هانکه توجه مخاطبش را به تماشا و تجربه ی تلخ آن در خلال داستان زنی میانسال که به واسطه زندگی همراه با مادرش و بدون مرد و غرق در روزمرگی، جلب میکند: تاوانی است که زن برای نمایش دادن درون غریب ش می پردازد: جامعه ای که او را بیمار می دانند و در مقابل خواسته های او و پذیرش آن، نه تنها همراه نیستند که به بدوی ترین شکل ممکن آزارش می دهند. آدم های همان جامعه ای که سکس را فضیلت می دانند و عشق را زاییده ی مقدس ترین نیازها برای رسیدن به تن؛ جسمی که روزی فرسوده می شود و می گندد. مثل اتفاقی که برای بدن پدر زوسیما در "برادران کارامازوفِ" داستایوفسکی افتاد: مردی که پیامبرگونه خود را وقف کرده بود... 
تاکید هانکه به جامعه سرکوب گر و استبداد ذهنی مردم فرانسه - خانواده های متمول فرانسوی - و ترس از مواجهه با خواسته هایی که در چارچوب خشک اخلاقی شان نمی گنجد، جایی ترسناک می شود که تنها دو راهکار برای جامعه ای که احساس می کند اقتدارش را از دست داده، باقی می ماند: تجاوز/ تنبیه یا قرار دادن امیال بشر امروز در دسته بندی هایی چون فهرست طولانی و کسل کننده ای از بیماری های جنسی که برای جامعه خطرناک است؛ همان جامعه ی سمی که بلای جان بشر آزاداندیش و رها شده است؛ بشری که گناهش گوش سپردن به ندای درونش است!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی