کاتب: یه دوست عزیزی داشتم، یعنی دارم هنوزم اما مث قبل ندارمش، یعنی نیس رفته شهرشون. یهجایی توی جنوب نقشه یه سالی اتفاقی یهجوری خوردیم بهم و جرقه زدیم، یه دو سالی توو کون هم بودیم و شیراز و تهران و کرج و قشم و هنگام و لارک و باهم گشتیم. یهجایی قفلی میزدیم و چنماه بدمینتون بازی میکردیم ، یهجایی شلوارمونرو در میآوردیم و کونپتی توی تاریکی میرفتیم و وقتی باد میومد دولا میشدیم تا باد بره تا تومون. خندهم میگیره کاش میشد کلمهها یهو تصویر شن و بتونن بهتون یه مسیر تاریکِ نزدیک دریا رو نشون بدن که دوتا آدم شلوارکاشون تا زیر زانوشون پایین اومده و گشاد گشاد راه میرن و بلند بلند فکراشون میریزن وسط، اونم زیر آسمون پرستارهی بدون ماه و لای نسیم خنک و رطوبت نزدیکای نخلسون... خلاصه یه هدلامپ خریده بود ازین قویا که نورش تا وسط آسمون خط میندازه، میرفتیم پشت خرابهها قایم میشدیم و نور مینداختیم وسط نخلستون تاریک که از قضا رفیقای خودمون آتیش کوچیکی داشتن و سازی میزدن و به قول شما چیل کرده بودن تا کلافه شن و بعد فرار میکردیم، دوتا شیر پاکتی کوچیک ورمیداشتیم میرفتیم وسط کمپا به هوای دخترا میشسیم و رو آتیششون شیر داغ میکردیم با ویفر میزدیم.
یهدونه کاندوم توی جیب کوچیکهی کولهش بود که ببینیم کی زرنگتره و ورش میداره آخرم بهکارمون نیومد، میرفتیم دنبال جن توی باغای قدیمی و پشت چاکوه کمپ میکردیم تا شاید جنی شیم ولی فقط روباه میدیدیم، از توی قایق میپردیم وسط دریا و همه شاکی بودن که بیایین بریم ناموسن دیر شد، میرفتیم ازین پارتی پولیا توی کرج که اکس میزنن، مث خر لای یه مشت غریبهی ردی هد میزدیم، فرداش مارو وسط پاسداران ول میکردن پیاده میرفتیم تا چهارراه ولیعصر، جریحهدار یه شیلا و یه کلهپاچه و یه قهوه توو لمیز میزد ولی من تا دو روز نمیتونستم غذا بخورم، قفلی میزدیم روی یه عرقفروشی بزرگ دم تونل چمران پشت نیایش و هر روز خارخاسک میخوردیم، اسمشم مسخرهس لعنتی نمیدونم از کجا پیداش کردیم... این دلنوشتهس راجع به دوتا که ربطی بهم نداشتن ولی خط داستانیشون یهجایی بدجوری یکی شده بود، پس نقدی بهش نیس. خلاصه خیلی از اولین بارا رو باهم کردیم، اینکاره نبودیم ولی تیریپ توو لارک، یهبارم وسط هنگام توو بارون، فرداش بلیت داشتم که نرسیدم و بلیتم سوخت، انقد بالا بودیم که لخت شدیم رفتیم توو دریا، خیلی توی لوپای این و اون رفتیم و قول دادیم گیر نیفتیم توو هیچکودوم، راستش اول من یه مدتی گیر افتادم و تازه دارم به خودم میآم، اونم فک کنم الان گیر افتاده... حتا پای یه آدم مشترک هم باز شد توی رفاقتمون و یکمی اذیت کرد چون قبلشم رفیقمو اذیت کرده بود یارو، ولی گم شد لای خاطرههای خوب و کوچههای خیس باغای قصردشت و درختای انار و گردو اونم وقتی که شیشه رو میداد پایین و شاخهی درخت میومد توی ماشین...
پینوشت: من همون رفیقیم که اینجا دربارهم حرف زده شده اومدم توی متن که بگم یادته شنا میزدیم روبروی هم هرکی کم میآورد اونیکی میتونس به ازای هر شنا یه کشیده به اونیکی بزنه و اونم باید توی حالت شنا میموند و کشیدههارو میخورد؟ اومدم بگم یادته آشسبزی میزدیم و قرار بود یه پادکست بسازیم که مردم راجع به تجربههای سکسشون حرف بزنن؟ خواستم اینم بگم که یادته چنتا عشق مشترک داشتیم؟ یادته چقد چهرازی گوش میدادیم؟ یادت رفته دیگه. پس من بیخیال متن میشم و برمیگردم به خط زمانی زندگی خودم ولی دوثت دارم "مکزیکی"
پینوشت ۲: من نفر دومی هستم و حالا که کاتب بیاجازه خاطرههامون کشیده وسط باس راستشو بگم که من اوایل اصلن حال نمیکردم با این رفیقم، خوب شد رفت توو خط زمانی خودش وگرنه روم نمیشد اینو بگم ولی وقتی دل دادم بهش، بلالش شدم طوری که دو سال باهاش زندگی کردم فقط کون هم نمیذاشتیم وگرنه زوج خوبی بودیم. میدونم یادشه چقد روی پشتبوم ورزش کردیم و هیپهاپ گوش دادیم، یادش نرفته که دکمهی فن صندلی روشن بود یارو ازمون ۲۲۰ گرفت خاموشش کرد و شد خاطرهی دکمهی دویسوبیستی رو بزن داداش. کاش منم میتونستم تصویرامو از کلی خاطره که خیلی قشنگتر از توصیفای کاتب هستن رو بذارم وسط متنش، مثلن کاتب میدونستی یه شبایی ننو ورمیداشتیم میرفتیم میزدیم به شاخههای پیر انجیر معابدِ هنگام عرب و تا صب لش میکردیم؟ کاتب شما خبر داشتی که ما شب تولد من وسط جزیره با کی بودیم و چیکار کردیم؟ نداری دیگه الکی ادای دانای کلُ درنیار سرجدت، حالا درسته آبِ دریاها سخت تلخ است آقا...
کاتب: بله من از همشون خبر دارم چون خودم نوشتمتون پس هرجور دلم بخواد میتونم عوضشون کنم و کم و زیادتون کنم بچهپررو... گذاشتم این دو تا رفیق بیان توی متن من یکم خوشرقصی کنن، میتونم یهسری خاطره خصوصیترم ازشون بریزم وسط و دهنشون سرویس کنم که اینجوری شاخبازی درنیارن مخصوصن این دومی رو. ولی راستش منم رفاقتشون و دیوانهبازیاشون دوس دارم و یادم هست که اون شب توی اوج کرونا و ترس مردم از غریبهها توی هنگام با "ایریز" آرکایو پیکشون باز شد...