استیج واقعی اینجاست!
استیج واقعی اینجاست!
س.ع.ی.د
جلوی مرکزهای تجاری، تالارها و یا پیادهروها، تنها یا گروهی ساز میزنند. اگر کارشان را خوب بلد باشند که عده زیادی دورشان جمع میشوند و معمولا کاور گیتارشان، پر است از اسکناسهایی که تماشاگرها در ازای موسیقیشان، آن تو میگذارند. بعضیهاشان، عشقِ موسیقی داشتهاند و به خاطرش از شهرستانشان دلکنده و کوچیدهاند به تهران؛ برای ساز زدن؛ کف خیابان...! رسمی قدیمی که از بزرگان موسیقی دنیا به جای مانده است. زمانی بیبیکینگ، سازش را برمیداشت و میرفت کنار خیابان مینشست و... احتمالا گیتار عزیزش را میگذاشته روی شکم گندهاش و با آن دستهای جادویی و انگشتر طلا، مردم را با سیمهای لوسی، هاج و واج میگذاشته...! به پیشینه این سنت با ارزش در کشور خودمان که نگاهی بیاندازیم، میرسیم به فریدون فروغی! مردی که خیابان و مردماش را ترجیح میداد به استیج...! از قدمت موسیقی خیابانی و موزیسینهای بزرگی که در خیابان ساز زدند، میگذریم و میرویم سراغ آدمهایی که این روزها در خیابانهای پایتخت، ساز میزنند... مهرداد مهدی، جلال منظوریفرد، بردیا تقیزاده، بچههای گروه پلاک 60 و موسیو، کسانی هستند که پای حرفها و خاطرههای شنیدنیشان از موسیقی در خیابان، نشستم.
اکباتان
هر گوشهای از این شهر بزرگ، هر پارک، بوستان و هر جای دنجی، استیجی محلهای و کوچک است؛ محلی برای نوجوانها که معمولا دور هم جمع میشوند و به قول خودشان: «رپ میکنند!» معمولا پاتوقشان، پر است از گرافیتی و نقاشیهای عجیب و غریبی که نشان از حرفها و اعتقادهاشان دارد! تصمیم گرفتم به شهرک اکباتان بروم؛ سراغ بچههایی که استیج خودشان را دارند و طرفدارهایشان، دوستها و بچهمحلههاشان هستند. از ایستگاه ارم سبزِ مترو، میزنم بیرون و از زیر پل میروم سمت شهرک... فاز یک... پرس و جو از آدمهای شهرک اکباتان، میرساندم به فاز سوم شهرک. جایی که به گفته بسیاری از اکباتانیها، پاتوق اصلی رپرهای شهرک است. حجم بتنی بزرگی که شبیه به یک موتورخانه است، جلویم سبز میشود. دیوار شرقیاش، شروع گرافیتی و راهنمای ورود به محوطه اصلی است. دنباله نقاشیها را میگیرم و میرسم به محل اجرای رپرهای اکباتان... شبه استیج گرافیتی شدهشان هست، اما خبری از خودشان نیست! چند نفری که از آنجا میگذرند، اظهار بیاطلاعی میکنند، اما حرفهای یکیدو نفر از اهالی آنجا، مستندتر به نظر میرسد. آنها میگویند: «چند وقتی است که از ورود بچهها و جمع شدنشان، جلوگیری میکنند و حتی چندباری هم، آمدهاند و بهزور، بیرونشان کردهاند!» اولین انتخابام برای گپ و گفت با بچههایی که در محوطه شهرک خودشان، اجرا میکنند به بنبست میرسد!
استیج خالی
چند وقتی است که مسئولهای مرکز تجاری چهارسو، طبقه چهارم این مرکز فروش وسایل ارتباطی را در اختیار بچههایی گذاشتهاند که تا پیش از این در خیابان، ساز میزدند. به گفته آنها، روزهای پنجشنبه، طبقه چهارم چهارسو، کاملا در اختیار موزیسینهاست. فرصتی خوب و محترم از طرف مسئولهای مجتمع _ البته جدای از جنبه تبلیغاتی برای مجتمع و مغازههایاش _ که در اختیار موزیسینها قرار گرفته تا آنها بتوانند در کنار هم، برای مردم ساز بزنند و از طرفی، فضای خوبی هم برای رقابت، شکل بگیرد. پنجشنبه عصر، همراه میشود با آسمانی کدر و گرفته، وزش باد و هوایی پر از گرد و خاک، و البته بارشِ باران...! وارد مجتمع میشوم و یکراست میروم، طبقه چهارم. سالنی سوت و کور... جز نگهبان و یک پیانوی سفید، هیچچیز دیگری در سالن نیست! هیچکدام از چیزهایی که در مورد مجتمع، روزهای پنجشنبه، موزیسینهای خیابانی و اجرای زنده، شنیده بودم، درست نبود و این بار هم به بنبست رسیدم! نگهبان جلوی پلهبرقی میگوید: «روز سهشنبه، چند نفر از وزرات ارشاد تشریف آوردند و به ما اعلام کردند: «دیگر حق ندارید در این مکان به هیچ احد الناسی، اجازه اجرا بدهید!» آنها مدعی شدند که هیچ موزیسینی بدون مجوز، حق اجرا ندارد!»