روایتی از موسیقی مردمانی که در حاشیه خلیج فارس زندگی میکنند
روایتی از موسیقی مردمانی که در حاشیه خلیج فارس زندگی میکنند
خالو، ممنون که آدم حسابمان کردی!
س.ع.ی.د
برای لذت بردن از موسیقیِ مردمِ سواحلِ خلیج فارس، کافیست عکسالعمل غیر ارادیتان را در مواجهه با آن، به یاد بیاورید. صدای نیانبان و رقصِ عجیبِ همزمانِ نوازندهاش، چنان انرژیای بهتان میدهد که ناخودآگاه شروع به تکان خوردن میکنید و اگر حواستان جمع نباشد، اطرافیهایتان را یک قِر درست و حسابی، مهمان میکنید! این در حالی است که روی دیگر همین موسیقی، به شدت غمگین است. پتانسیل بالای نهفته در موسیقی جنوبیها، گنجینهای است که از دلِ مردماش، بیرون آمده و در گذر سالها، نسل به نسل و سینه به سینه گشته و امروز برای ما به جا مانده است... در این پرونده به سنتهایِ متفاوتِ موسیقیاییِ جنوبیها، اجرای زنده فولکر قدیمی بندرعباسی و حاشیهای از رونمایی یک آلبوم موسیقی تقریبا فولک به همراه چند گفتوگو، پرداختهایم. همچنین یادی کردهایم از ابراهیم منصفی، هنرمند بزرگ جنوب ایران که زندگیاش هم، مانند کارهایاش تلخ بود...
مراسم با صدای خسته پیرمردی بندری، شروع میشود. خالو قنبر از بزرگان موسیقی فولک جنوب است که به اصرار بچههای گروه داماهی، حاضر شده تا تهران بیاید و در این برنامه شرکت کند. دو قطعه را اجرا میکند و از روی صحنه میرود... دارا دارایی، حرفهایاش را اینگونه آغاز میکند: «خالو، مرسی که آدم حسابمان کردی!» قطعاتی از آلبوم، اجرا میشوند و جوانهای حاضر، حسابی کیفور... سعی میکنم خالو را پیدا کنم اما، فایدهای ندارد. انگار آب شده و رفته توی استیج! جمعیت را به هر بدبختی که هست، کنار میزنم و میروم پشت جمعیت... بالاخره خالو قنبر را میبینم که گوشهای نشسته و سیگار میکشد؛ پیرمردی نابینا و کوتاه قامت که استاد نواختن ساز جفتی* است. کنارش مینشینم و پس از احولپرسی...
خالو، چرا مردم به موسیقی جنوب، علاقهمند هستند؟
موسیقی جنوب، ضرب بالایی دارد و در مراسمهایِ شادِ تمامِ مردمِ ایران، از آن استفاده میشود. از طرفی دیگر همین موسیقی، چنان غمی را در دل شنوندهاش، زنده میکند که کمتر موسیقیای، توانایی این کار را دارد.
(شروع میکند به خواندن یک لالایی غمگین؛ لالاییای که مادران جنوبی کنار گهواره بچههایشان میخوانند)
در مناطق جنوبی ایران، موسیقی با زندگی مردم گِره خورده است...
به من نگاه میکند و میگوید: تا حالا، اسم موسیقی درمانی را شنیدهای؟
کمی در مورد «مراسم زار» میدانم...
مردم جنوب از قدیم در معرض بادها بودهاند. باد زار، نوبان، مشایخ و جنها، همه و همه باعث شدهاند تا مردم حاشیه خلیج فارس با موسیقی رابطه بیشتری داشته باشند. کاربرد موسیقی برای مردم جنوب، فراتر از دیگر مناطق است.
خودتان در مراسم «اهل هوا» شرکت داشتهاید؟
سالها قبل این کار را میکردم. در حال حاضر پسرم در مراسمهای زار، دهل میزند.
جوانی میآید و از خالو درخواست میکند تا آلبومی را که خریداری کرده، امضا کند. خودکاری به دستش میدهم و از او میخواهم دفترچه من را هم امضا کند. صادقانهترین امضایی که به عمرم دیدهام... جوان سیدی بهدست در همین لحظه میگوید: «خالو آدم بزرگی است؛ یک رهبر ارکستر فرانسوی وقتی آهنگ خالو را میشنود، آنقدر تحت تاثیر قرار میگیرد که آن را در یکی از اجراهای ارکستر سمفونی در پاریس، اجرا میکند!» به خالو قنبر نگاه میکنم و هنوز حرفی نزدهام که با لبخند و تکان دادن سر، حرف جوان را تایید میکند... در همین لحظه یکی از اعضای گروه او را برای همکاری در قطعه بعدی به روی صحنه، دعوت میکند...
*مراسم زار
یکی از مراسمهای بسیار عجیب در جنوب ایران، مراسم «زار» است. مراسمی که آداب و رسوم مخصوص به خودش را دارد و برای افرادی که جن در وجوشان رفته است، برپا میشود و موسیقی در آن، نقش پررنگی را ایفا میکند. جنوبیها معتقدند که وقتی زار وارد تن کسی میشود، او را مریض و بد جان میکند و هیچ طبیب و درمانی برایش کارگر نیست. زار به صورت یک جن، وارد بدن شخص مبتلا میشود. بنابراین به هر ترتیبی که شده باید جن را از تن بیمار بیرون کرد. این همان مراسمی است که برای خلاص کردن یک آدم از شر یک جن، ترتیب میدهند. وقتی بابا (کسی که در طول مراسم با جن حرف میزند و مجبورش میکند تا کالبد فرد را رها کند) احتمال بدهد که شخص مبتلای یکی از زارها شده، او را مدت هفت روز در حجاب و دور از چشم دیگران نگه میدارد. برای این منظور اغلب مریض را در یک کپر خالی، کنار دریا و دور از چشم دیگران نگهداری میکند و تنها خودش مواظب وی است. بابا با خیزران جن را تهدید میکند که از بدن وی خارج شود و ضربههایی که به تن بیمار میزند، جن با جیغ و ناراحتی زیاد، تن بیمار را رها کرده و فرار میکند. بعد از فرار جن، تنها باد زار در کله بیمار است و برای زیر کردن زار، سفره و بساط و بازی و آواز و نذر و نیاز لازم است و همچنین خون و قربانی. در مجلس زار، شخص مبتلا را کنار بابا مینشانند. بعد از یک مدت بازی مبتلای زار آرام آرام تکان میخورد و معلوم میشود که باد در بدنش به حرکت درآمده است. ابتدا شخص مبتلا شروع به لرزیدن میکند و به تدریج تکانها زیادتر شده، از شانهها به تمام بدن سرایت میکند و بازی وقتی به اوج میرسد که کله شخص مبتلا کاملا پایین آمده و در ضمن تکانهای شدید از ظرف خونی که در برابرش هست بخورد. در این موقع صدای دُهلها بیشتر اوج گرفته و آوازها بلندتر میشود. در این موقع علاوه بر شخص مبتلا، زار داخل کله عده زیادی هم طلوع میکند و همه در حال سر جنبانیدن از خود بیخود شده نعش میکنند. شخص حال خود را نمیفهمد، در این میان فقط بابا میتواند با زار به زبان خودش صحبت کند. بابا همیشه از زار میپرسد که اهل کجاست و اسمش چی هست، برای چه این زن یا مرد بدبخت را اسیر کرده. زار به زبان خودش جواب میدهد که اهل کجاست و اسمش چی هست و چرا آن فرد را مرکب خود ساخته. البته تمام این حرفها با صدای تغییر یافتهای از دهان مریض خارج میشود...! مستندهای زیادی از این مراسم عجیب، ساخته شده است که در این میان میتوان به مستند «بادجن» و فیلم «کشتی یونانی» ساخته ناصر تقوایی، اشاره کرد. غلامحسین ساعدی هم، کتابی به نام «اهل هوا» نوشته است و به طور مفصل به این رسم ساحلنشینهای جنوب ایران پرداخته است.
آهنگ که تمام میشود، دوباره محل اجرا را ترک میکند و به همان جایی که در ابتدا نشسته بود، برمیگردد. مشخص است که به شلوغی و اینچنین فضاهایی عادت ندارد و ترجیح میدهد از نگاههایِ دوربینهایِ جماعت موبایل بهدست، دور بماند! از موقعیت استفاده میکنم و بقیه سوالهایام را از خالو میپرسم...
_ یک مثال کاربردی دیگر از موسیقی در جنوب، بزنید.
_ ساز زدن ماهیگیرها روی دریا... صدای موسیقی به منظم پارو زدن ملوانها، کمک میکند و از طرفی باعث لذت بردن از دریانوردی و کار روی دریا میشود.
_ قبلا هم با خواننده معروفی همکاری داشتهاید؟
_ معمولا این کار را نمیکنم اما، چند سال قبل با رضا صادقی همکاری کردم. همان ترانهای که بعدها در ارکستر فرانسه، اجرا شد!
_ میتوانید آن را بخوانید؟
_ (خالو به آرامی این ترانه جنوبی را با صدای خسته و خشدار میخواند)
کوکوکو تو چرا نالی شو و روز
برادر باختهایی یا خویش دلسوز
نه برادر باختم و نه خویش دلسوز
من از شانس کجم نالم شو و روز
_ خالو، ابراهیم منصفی را میشناسید؟
_ رامی (لقب ابراهیم منصفی در جنوب) را همه میشناسند. بسیاری از جوانهای جنوبی با کارهای رامی به موسیقی فولک خوزستان، علاقهمند شدند. او یکی از بزرگترین هنرمندان هرمزگان است که سرگذشت بسیار غمانگیزی داشت.
_ کمی در مورد او صحبت کنید.
_ خب؛ ابراهیم کودکی سختی داشت. او بدون پدر و مادر، بزرگ شد، چند ازدواج ناموفق داشت و با از دست دادنِ تنها پسرش _ سینا توی چاه افتاد و مُرد _ تا آستانه فروپاشی رفت!
_ ...و به زندگیاش پایان داد!؟
_ رامی خودش را نکُشت! این حرف درست نیست و دروغ است. او پس از اتفاقهای تلخی که برایش افتاد در مواد مخدر غرق شد و آخر هم، مواد زندگیاش را گرفت!
خالو پُک محکمی به سیگارش میزند و در افکارش غرق میشود...
ابراهیم منصفی فقید حاصل ازدواج کوتاه مردی آوازهخوان و با دختری عاشق و سر به هوا بود. خودش میگوید: من، زاده عشقِ زنی هستم به مردی که با آوازش او را جادو کرده بود! او که با پدربزرگ و مادر بزرگش زندگی میکرد از نوجوانی به سمت هنر کشیده شد. اجرای تعزیه در دوران دبیرستان، باعث ورود منصفی به دنیای تیاتر شد. از آنجایی که شعر و ترانه دغدغه اصلی او بود به سمت ادبیات سوق پیدا کرد و خیلی زود اولین مجموعه شعرش را منتشر کرد و البته کمی بعدتر از انتشار آن مجموعه، ابراز پشیمانی کرد. رامی در کنار تمام این فعالیتهایاش، گیتار هم میزد و شعرهای خودش را میخواند. ریشههای فرهنگی مردم حاشیه خلیج فارس به همراه لهجه شیرین جنوبی در تمام کارهای او دیده میشود. او بر خلاف فولکرهای اصیل که امانتدار فرهنگ گذشتهگانشان هستند، شروع به خلق آثاری کرد که بر پایه محکم فرهنگ جنوب، استوار شده بودند. منصفی ترانههای جنوبی را با گیتار اجرا میکرد، شعرهایاش را با حال و هوای فرهنگ مردماش مینوشت، ترانههایاش را با لهجه میخواند و... رامی هنر و موسیقی جنوب را به خوبی درک کرده بود و با توجه به شناخت دقیقش از آن و خلاقیتی که داشت، حرف تازهای را میزد. حرفهایی که پس از گذشت چند دهه، همچنان تازه و متفاوت، باقی مانده است...
اجرای یک قطعه شاد جنوبی، کافی است تا تمام جوانهای حاضر در محوطه با جان و دل، گروه را همراهی کنند و برای دقایقی فضایی شاد و صمیمی، شکل بگیرد. اجرا با همان قطعه شاد، تمام میشود تا سیل جمعیت و دوربین بهدستان به سوی خالو، جاری شوند...
پس از گپوگفت با خالو قنبر، متوجه شدم که خالو هم، مثل _ تقریبا _ تمام فولکرهای هر جایی از ایران، موسیقی را کاملا تجربی یاد گرفته است. جالب است که بدانید خالو، سواد ندارد اما، ترانههایی را میخواند که خیلیها حتی معنی بعضی از کلمههایاش را نمیدانند! او میراثی را که پیشینیاناش برای او باقی گذاشتهاند به نسل بعدی خود منتقل میکند. کاری که مردم ایرانزمین، سالهای سال در قبال «شاهنامه» فردوسی انجام دادند! موزیسینهای فولک نیز همین وظیفه را دارند؛ آنها مسئولیت حفظ موسیقیای را دارند که ریشه در تاریخ منطقهشان دارد و با توجه به جغرافیا و فرهنگ مردمشان به وجود آمده است.
روی استیج پُر شده است از آدمهای شیکپوشی که هر کدام برای آمدنشان، دلیلی دارند: عدهای برای بغل کردن خوانندههای گروه آمدهاند، عدهای برای امضای پوستر نصب شده... عدهای برای عکس انداختن... و عدهای هم بدون توجه به چیزی، دور هم جمع شدهاند و با هم حرف میزنند. جمعیت را به زور کنار میزنم و به سمت دارا دارایی میروم. همانطور که گیتارش را در کاور میگذارد، خودم را معرفی میکنم و...
_ اجرا چطور بود؟
_ خیلی خوب بود؛ از چیزی که فکر میکردم بهتر برگزار شد و حضور خالو به اجرای ما رنگ و بوی دیگری داد. البته استقبال مردم هم در این فضای کوچک فوقالعاده بود.
_ از هفته موسیقی تلفیقی که زمستان سال قبل برگزار شد تا امروز، مشغول کار روی آلبوم بودید؟
_ در سالی که گذشت، تمام تمرکز ما روی خوردهکاریهای آلبوم بود. ضبط تمام شده بود و درگیر پروسه میکس و ادیتکاری نهایی آلبوم بودیم.
_ در مورد فضای آلبوم صحبت کنید.
_ در واقع آلبوم داماهی شکل جدی شدهای از یک سری بازیهای بیتکلف و ساز زدن همراه با رضا است. رضا ملودیها و شعرهای فولک جنوب را به خوبی میشناسد. همین اتفاق باعث شد تا یک بخش آلبوم، شامل قطعههای فولک هرمزگان باشد. البته این تمام ماجرا نیست و قسمت دوم آلبوم داماهی به قطعههایی تعلق دارد که حاصل تجریبیات شخصی من است. قطعههایی تحت تاثیر موسیقی جز، بلوز و راک...
_ چقدر موسیقی فولک را میشناسید؟
_ زیاد نمیشناسم! شناخت رضا و ابراهیم از موسیقی نواحی به من این اعتماد به نفس را میداد که بتوانم با تکیه به تجربه آنها به این حوزه ورود کنم.
_ نظرت در مورد موسیقی جنوب چه است؟
_ به نظرم، موسیقی جنوب ترکیبی از ریتم و ملودیهای قویای است که در طول زمان با روح و انرژی مردم جنوب، آمیخته شده است.
_ تجربه همکاری با فولکر جنوبی، چطور بود؟
_ فوقالعاده بود! به واسطه رضا با خالو قنبر آشنا شدیم. رضا از خالو درخواست کرد که در آلبوم، ما را یاری دهد که خوشبختانه ایشان پذیرفت. صادقانه بگویم که وقتی کارهای خالو را شنیدم، قلبم برایاش تپید!
_ اثری از هنرمندان دیگر جنوبی هم در آلبومتان هست؟
_ بله؛ از چندین شعر و ملودی حسین منصفی در کارهایمان استفاده کردیم.
_ چرا؟
_ خب منصفی تاثیر انکارناپذیری در موسیقی مدرن جنوب دارد و شاید بتوان نسلهای بعد از او را ادامه دهنده راهش دانست...
در همین لحظه چراغها خاموش میشود و گفتوگوی ما هم به پایان میرسد. استیج را ترک میکنم و از میان جمعیتی که همچنان حضور دارند _ آنها هیچ ریاکشنی نسبت به قطع برق و خاموشی و اعلام پایان برنامه، نشان نمیدهند _ و انگار نه انگار که برگزار کنندهها گلویشان را جر دادند که: «آقا خواهش میکنیم؛ مراسم تمام شده است!»، رد میشوم و از آنجا میزنم بیرون...
در آخر بد نیست نظر چند تن از آدمهای شناخته شده را در مورد ابراهیم منصفی فقید، بدانید.
آیدا سرکیسیان
همسر احمد شاملو معتقد است: «رامی آغازگر دوره جدیدی از شعر در جنوب است که بیشک هم ریشه در فرهنگ بومی و هم گرایش به شعر مدرن دارد. چهرهای واقعا ناب و ظریف که متاسفانه به علت فقر اقتصادی و فرهنگی در جنوب ایران، نتوانستند به جایگاهی که سزاوارش بود، برسند.»
منوچهر آتشی
این شاعر فقید بوشهری در مورد منصفی میگوید: «در مراسمِ شاعرانِ نوپردازِ جوان که در سال ۴۶ خورشیدی در تهران برپا شد و در مجله «فردوسی» با عنوان گفتوگو با شاعرانِ سرزمینِ آفتابِ داغ منتشر گردید، نثر پُررمق و ذهنیت خلاق منصفی درباره شعر و موسیقی هرمزگان، بسیار زیباتر و عمیقتر از دیگر شاعران حاضرِ همنسلِ من بود. او شاعری شوریده و عاشق بود که آدم مجنونی مثل من را به خود جذب کرد.»
علی باباچاهی
این شاعر جنوبی هم در مورد رامی میگوید: «یکی از قویترین جنبههای هنریِ ابراهیم، ترانههایاش است؛ آثاری که از احساسات عمیق انسانی برخوردار است. او شناخت زیادی از فرهنگ، مردم، خِرَد جمعی و خاطرات نهفته تاریخی ما داشت که اینها را به صورت خیلی نو، بیان کرد. هرمزگان را میشود در ترانههای او لمس کرد.»
*جفتی، دو ساز بادی چسبیده به هم است که در موسیقی جنوب، کابرد زیادی دارد.
*برگرفته از کتاب «اهل هوا»ی غلامحسین ساعدی