زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

توضیحی ندارم براتون استاد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

سعید طاهری

در روزهایی که سینمای ایران بالاخره از آپارتمان‌های بالای شهر دست برداشته و قید کشمکش تکراری میان زوج‌های خسته‌کننده طبقه‌متوسط و دغذغه‌های مثلا اخلاقی مسخره‌ و عذاب‌ وجدان‌های چندش‌آورشان را زده است، با حجم عجیبی از فیلم‌هایی مواجه‌ایم که یقه‌ی آدم‌های فرودست جامعه را رفته‌اند و به مضحک‌ترین شکل ممکن همان دغدغه‌های سانتی‌مانتال را میان آن‌ها برده‌‌اند و قصه‌شان را روایت می‌کنند.

در این میان «مغزهای کوچک زنگ‌زده»ی هومن سیدی فیلم متفاوتی است؛ روی دیگر همان آدم‌هایی که در «دارکوبِ» بهروز شعیبی با بی‌احترامی و نگاهی محافظه‌کار، تمام مشکلات جامعه بی‌اخلاق سرشان هوار می‌شود و گناه‌کار شناخته می‌شوند.

اینجا دیگر خبری از قضاوت و محافظه‌کاری‌ نیست و با دنیایی واقعی و زندگی ترسناک آدم‌های یکی از محله‌های حاشیه‌ای متروپولیس تهران طرف هستیم. محله‌ای که قوانین خودش را دارد و کسی برای اشتباهاتش فرصت جبران ندارد. سیدی با الگوبرداری از «شهر خدا»ی فرناندو میرلس، دنیایی خشن و ترسناک را تصویر می‌کند که اگر آمادگی‌اش را نداشته باشید، زوایای زمخت و زننده این زیست بی‌رحم چشم‌تان را خراش می‌اندازد.

هومن سیدی در فیلم‌های قبلی‌اش، خوی رام‌نشدنی و علاقه‌اش به دنیای بی‌رحم امروز را در قالب‌های مختلف و دستمایه قرار دادن آدم‌هایی از قشرهای متفاوت به نمایش گذاشته و هربار تلاش کرده تا به‌یادمان بیاورد در اطرافمان چه می‌گذرد، اما در «مغزهای کوچک زنگ‌زده» واقعی‌ترین و در عین حال بی‌رحم‌ترین پستوهای ذهنی‌اش را به نمایش می‌گذارد.

مجموعه‌ای از بازی‌های ناب نابازیگران و بازیگرانی چون فرهاد اصلانی و نوید محمدزاده که در لحظاتی می‌درخشند و دیالوگ‌نویسی نویسنده که خودش را مدام به رخ می‌کشد؛ در کنار تصویربرداری و موسیقی متن که البته بیش از همه‌چیز و در کنار اتمسفر فیلم تحت «شهر خدا» هستند، دنیایی را خلق کرده‌اند که منجر به ثبت فیلمی موفق در کارنامه سیدی شده‌اند که حالا با اعتماد به نفس سراغ سوژه‌های مشوش اطرافش می‌رود و دنیای رام‌نشدنی پس ذهن‌اش را عینیت می‌بخشد. اوج فیلم شاید سکانسی است که هر سه برادر طی همکاری‌ای نانوشته تلاش می‌کنند تا از دست خواهر خطاکارشان خلاص شوند: زمانی که برادر کوچک‌تر با روسری در حال خفه‌کردن دختر بیچاره است؛ برادر دیگر زیر پتو قایم شده و می‌لرزد و برادر بزرگ‌تر با آن هیکل‌ درشت، تحت فرمان غریزه حیوانی‌اش غذاهای روی میز را می‌بلعد و خودش را به ندیدن می‌زند...

تفاوت عیان فیلم سیدی با نمونه‌های بی‌شمار دیگر در روایت و فرار از قضاوت است. او آنقدر به آدم‌ها نزدیک می‌شود که شخصی‌ترین مسائل‌شان را برای بیننده برملا می‌کند و در عین حال تلاش می‌کند قضاوت‌شان نکند و با هیچ‌کدام‌شان همراهی نکند. البته که او آگاه یا ناآگاه با شخصیت‌های قصه‌اش همدلی می‌کند و برای‌شان دل می‌سوزاند و همه‌شان را قربانی وضعیتی می‌‌داند که قورت‌شان داده است و مانند چوپان هدایت‌شان می‌کند اما باز هم جبر حاکم بر فیلم موجب این همراهی است.

«مغزهای کوچک زنگ‌زده» در عین حال یادمان می‌آورد که بیخ گوش متروپولیس چنین ایالت‌هایی وجود دارد؛ جایی که آدم‌هایش برای اشتباهات‌شان به سخت‌ترین شکل ممکن مجازات می‌شوند و خشونت تنها راه‌حلی است که جواب می‌دهد. خشونتی که طوری گریبان نسل بعدی را گرفته که انگار هیچ راه فراری باقی مانده جز ویران کردن و دوباره ساختن همه‌چیز از ابتدا... از دست دادن و مواجه شدن با هیچ! له کردن هویت و شروع از اول، بدون تمام چیزهایی که زمانی ارزش بوده‌اند اما باید از دست‌شان خلاص شد؛ تنها راه پیش‌رو...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۲۱
sEEd ZombePoor

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی