زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

زرد نویسی کسب و کار من است!

دانشجویِ معماری که از بدِ روزگار به نشریاتِ زرد پناه آورده و رنگ اش، زردِ قناری شده است.

توضیحی ندارم براتون استاد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

آدم­‌های سینمای ایران، آدم­‌های خاصی هستند... آدم‌­های خاص هم، وقایع

خاصی را رقم می‌­زنند. وقایع خاص، وقایعی هستند که از دیگر وقایع جدا

هستند و شکلی متفاوت از اشکال دیگر دارند. این اشکال، اشکالی هستند که

از دیگر اشکال جدا هستند و نوعی متفاوت از انواع دیگر هستند. این

انواع، انواعی هستند که از دیگر انواع جدا هستند و ظاهری متفاوت از دیگر

ظواهر دارند و قص علی هذا... می­‌خواهیم شما را با ظواهر، انواع، اشکال و ...یِ

وقایعی آشنا کنیم که آن­ها را آدم‌­های خاصی رقم می­‌زنند و این آدم­‌های

خاص، آدم‌­هایی هستند که از دیگر آدم­ها جدا هستند و شاخصه­‌های متفاوتی

از مشخصات دیگر دارند. این شاخصه‌­ها، شاخصه‌­هایی هستند که...

 

کچلِ مشتعل

اندر حکایات حواشی سینما و تلویزیون ایران آمده است که روزی ی.تِ نامی، سوار بر موتورسیکلتِ توی صحنه و بعد از اعلام کاتِ کارگردان؛ لوکیشن را که واقع در حوالیِ کاشان بوده، همان­طور گازکِش، رانده تا تهران و سه روز بعد، در خانه‌­ای، واقع در شهرکِ غرب پیدا شده است. گویند همین ی.تِ شیطانِ عزیز، که کودک دورن‌­اش را همه­‌جا با خود حمل می‌­کند؛ روزی سر صحنه فیلمبرداری، پشتِ یکی از عوامل که از قضا کچل بوده و سرش را تیغ می‌­انداخته و به کلهِ مبارک، روغن می­مالیده و جماعتی را گیر آورده و برای­شان خاطره تعریف می­‌کرده، ظاهر شده است. این کوچولوی بازیگوش با تقه نابه‌­جای فندک، روی سرِ هم‌کار کچل‌ش، کله‌ی وی را به آتش می‌­کِشد...

منتقدِ ریشو

تاریخ تلویزیون ایران را می­‌توان به قبل از این جمله و بعد از این جمله تقسیم کرد. کدام جمله؟ این: فیلم «ج» (به کارگردانی م.ک) به لحاظ روان­شناسی، یک استمناءِ ذهنی است! این جمله را یک منتقد همیشه­مخالف به نام م.ف در برنامه زنده سینمایی «هـ» به کار برده که در تاریخ رسانه ملی، بی­سابقه بوده است. این منتقدِ ریشوی خودمان _ امیدوارم او را با ج.ط، دیگر منتقدِ ریشوی خودشان، اشتباه نگیرید _ مدت­‌ها است در انظار عمومی ظاهر نشده است و شایعاتی مبنی بر تاسیس یک کافه از سوی وی، شنیده می‌­شود. شایعات شومی که ممکن است مردِ همیشه­‌مخالف را جری‌­تر کند تا به صحنه بازگردد و مخاطبِ بی­نوا را، بیچاره...

تیکی­‌تاکا

متاسفانه هستند کسانی که در جای­‌جایِ میهنِ عزیز و جلوی دیده­‌گان هم‌وطن­‌هایِ عزیزتر، سیگارشان را خالی و مجددن، پُر می­‌کنند. این تیکِ عصبیِ رایج، میان هنرمندانِ عزیزِ میهنِ عزیز­تر از جان­‌مان هم، رخنه کرده است... تا جایی که برخی از بازیگران، بینِ گرفتنِ دو پلان در صحنهِ فیلم­برداری، یا در انظارِ عمومی و یا گوشه و کناری خارج از دید، تیک‌­شان عود می‌­کند. بعضن دیده شده که اندک پاستوریزه­کارگردان­‌هایی، با دیدن این صحنه­‌های شنیع، قلب‌­شان به درد آمده و فیلم‌سازی را کنار گذاشت‌ه­اند. یکی از این نازنین‌­تیک‌­داران، ع.ص نام­گذاری شده است. 

عدالتِ خدشه­‌دار

آیا می‌­دانستید بازیگر مفلوکی به نامِ م.ب در جهان هستی وجود خارجی دارد؟ می­‌گویند که روزگاری برای خودش، بازیگری بوده است، اما با به روی کار آمدنِ رییس جمهوری هم­‌قد و هم‌­وزن‌­اش که از قضا، شباهت غریبی هم به وی داشته؛ از نان خوردن افتاد. ظاهرا رییس جمهور مورد نظر، بازیگر مورد نظر را که کمد‌‌‌‌‌ی­‌کار بوده؛ هشت سال ممنوع­الفعالیت می­کند تا از حواشی احتمالی در حوزه مدیریت­‌اش و پیشامدهای سوءِ دیگر، جلوگیری کرده باشد. این رییس جمهور محبوب و دست به ­خیر، از هوش والای خود استفاده می‌­کند و جلوی هر گونه سواستفاده احتمالی این بازیگر از قِبَلِ شباهت­‌اش با عالی­‌ترین مقام دولت را می­‌گیرد و آشوب­‌های احتمالی را سامان­دهی می‌­کند، بدون تشکیل هیچ کمیته‌­ای. ناگفته نماند در طول این هشت سال، این بازیگر بیچاره، به صورت ماهیانه، حقوق اداره‌­کاری از دولت، دریافت می­‌کند تا عدالت اجتماعی خدشه بر ندارد.

تغییر کاربری از سانتر فروارد به دفاعِ یارکوب

نقل شده است کارگردان گمنامی در سینمای ایران وجود داشته است که با به کار آمدن همان یگانه­‌محبوب‌­رییس‌­جمهورِ شبیه به آن بازیگرِ مفلوک؛ مشاور هنریِ رییس دولت می‌­شود. او این سِمَت را تا پایان چهار سال اول ریاست جمهوری، یدک می‌­کشد. وی را ج.ش صدا می­‌زنند. ج جانِ جویای نام در همین چهار سال اول تا می­‌تواند، دم از تعطیلی سینمای ایران می­‌زند و مدام همه را به این قضیه تشویق می­‌کند که ما هم مثل یک­صدوچهل­وهشت کشور دیگر دنیا که سینما ندارند، به تماشای تلویزیون بنشینیم. باورتان نمی‌­شود که همین دوست عزیز در چهار سال دوم ریاست جمهوریِ آن رییس جمهورِ محبوبِ منشوری، تغییر کاربری می‌­دهد و از مشاور هنریِ رییس جمهور به رییس سازمان سینمایی کشور، تبدیل می­‌شود و مرتبا از حقوق سینمای ایران دفاع می‌­کند. ضمنأ، افتخارِ مفتضحِ پلمپ کردن اتحادیهِ خ.س.الف هم، ضمیمه کارنامه رنگین‌­اش شده است. تاریخ می‌­گوید که ج.ش، پس از اخراج لارس فون­ تری­یه _ کارگردان مطرح سینما و صاحب بزرگ­ترین کمپانیِ پورنوگرافیِ اروپا _ از فستیوال کن _ به خاطر اعلام همذات‌­پنداری با هیتلر _؛  ­از او هم دفاع می‌­کند. این دفاعِ یارکوبِ سینمای ایران، ظاهرا عقبه فون ­تری­یه را نمی­‌دانسته... یا شاید هم می­‌دانسته... به ما چه...

یک دفاعِ یارکوبِ واقعی و ظاهرا اصیل

یک دفاعِ یارکوبِ واقعی و ظاهرا اصیل هم از خودِ عالم فوتبال، جدیدا لخت شده و صاف آمده وسط گودِ تصویر. یارکوبِ واقعیِ ظاهرا اصیلِ عزیز، پس از آویختن کفش­‌هایش؛ هم، بازیگری می‌­کند و هم، تهیه‌­کنندگیِ تِله­‌فیلم‌­های سوپرمارکتی. این دفاعِ یارکوب، یک عدد ع. الف است که روزگاری داعیه عِرقِ پرسپولیس تهران را داشته و روزگاری دیگر، داعیه عِرق ِ استقلال تهران را...  ع جانِ عزیز، علاقه­‌اش به سینما را زمانی فهمید که عاشقِ ه.ت (سوپر استار) شد. شنیده شده که از ه.ت خواستگاری هم کرده و به در و دیوار خورده و با فکِ آویزان، راهیِ خانه شده است. ­

کتکِ مفصل، هر روز راس ساعتی مشخص

آورده­اند در فتنه (به روایتی) هشتادوهشت، بانو ف.م.الف که یک اصلاح‌­طلب بوده؛ در تالار مولوی _ واقع در خیابان شانزده آذرِ حوالی میدان انقلاب که کانون درگیر­های خیابانی بود _ اجرای نمایش، داشته است. او به ناچار، باید هر روزِ خدا از این خیابان، وارد تالار می‌­شده است. این بانو که کتک­‌خورش مَلَس بوده؛ هر روز، راس ساعتی مشخص، حین عبور از این خیابان، کتک مفصلی از گروه­‌های منتسب به اصول­گرها، می­‌خورده و می­‌رفته سَرِ اجرا...  کانونِ کارگردان‌­های یک جایی، این روش را بهترین راهِ حفظِ آمادگیِ جسمانیِ بازیگران، جهت اجرای زنده هر روزه، قلمداد کرده­اند.

آکتورِ عمل­گرا

در روزگاران کهنِ فیلم‌­فارسیِ منحوس، بازیگری بود که برای غرق شدن در نقش خود، همه کار می­کرد و در همه قالبی، فرو می­رفت. او برای درک بیشترِ هر قالبی، با اقشار مختلفِ جامعه حشرونشر می­‌کرد تا خود را به نحوِ احسن، قالب‌­گیری کند. از افتخارات این بازیگرِ لذیذ نیز، مدتی هم‌سرِ آوازه­‌خوانی به نام ف.الف و با نام هنری گ، بودن است. او فردی مرموز و مو فرفری بود. وی را به اختصار ب.و می­نامیده­‌اند. ب.و برای ایفای نقش یک عَمَلی (مصرف کنندهِ چیزمیز) در فیلم «گ» به کارگردانی م.ک؛ میان قشرِ زحمت­کشِ عَمَلی رفته و با آن­ها زندگی کرده است. زندگی کردن همانا؛ گیر کردن در نقش هم، همانا...   

قالب تو قالب یا چه‌گونه یاد بگیریم تغییرِ قالبکی ریز و مجلسی بدهیم و تعویضِ لباس را دوست بداریم

یکی از اهالی محترمِ حوزه فرهنگ و هنر، به عنوان اولین کسی که در این حوزه از قالبِ یک جنسیت به قالبِ دیگر جنسیتِ موجود در نوعِ بشر، پرید؛ خود را به عنوانِ پیش­گامِ این تغییرِ قالب در این حوزه حساس، معرفی کرد. در کارنامه کاریِ این کَسِ عزیز که ابتدا، ف.الف نامیده می‌­شد و اکنون با تغییرِ قالبکی­ ریز و مجلسی، س.الف نامیده می‌­شود؛ جامه­‌داریِ سینما و تیاتر نیز، دیده می‌­شود. او در زمانِ قالبِ ف.الف، جامه‌­داری و تعویضِ لباسِ هم­‌قالب‌­های خود را تجربه کرده است... در صورتی که دوستانی که توسط وی، تعویضِ لباس شده‌­اند؛ بعد از تغییرِ قالبِ او به س.الف، نامحرمِ وی به حساب می­‌آیند. ما که نفهمیدیم چه شد... شما چطور؟       

ر.ک... دوسِت داریم

ر.ک که روزگاری فقط، یک بازیگر بود؛ الان همه چیز هست و همه جا هم، حضور جدی و پررنگ دارد. ر.ک فقط مانده، شاطری بکند یا عصاری. عکس می­‌گیرد، تدریس می­‌کند، تالیف می‌­کند، چَکُش می­‌زند، مجسمه می‌­سازد و  گه­‌گاه، پیرزن هم خفه می‌­کند. او یک عدد، ر.ک­ یِ همه‌­فن‌­حریف و تمام عیار است. ناگفته نماند که او روزگاری هم کارِ بدی می‌­کرده و بعدها از کردهِ بَدِ خود، پیشیمان شده و راهِ توبه را پیش گرفته بوده است. این عزیز، در سال‌­های آتی احتمالِ ریاستِ سازمانِ اُزُن شناسی­‌اش هم، می­‌رود. ر.ک... دوسِت داریم.

ترک، مالِ موتوره داداش

روزگاری پدری ناراحت از عمل­کردِ پسرِ بازیگوشِ بازیگرش، اولتیماتوم می­دهد که اگر عمل­اش را ترک نکند، دهنش را... خواهد کرد. پسر، تغییر رویه نمی‌­دهد. پدر، قاطی می­کند و او را به ضربِ چماق و چند قُلچماق، به کمپِ ترکِ اعتیاد می­برد. پسر که به دلایل اخلاقی و امنیتی از آوردن اسم اختصاری­اش هم معذوریم؛ پس از ترک و بازگشت از کمپ، راهی خانه می‌­شود. ابتدا ترک را می­‌شکند و گند می‌­زند به تمامیِ زحماتِ چندین ماهه خود و برای انتقام از پدر، می­نشیند جلوی او و یک دلِ سیر می­کِشد (به قولِ اراذل و اوباش؛ اِماله می­‌کند). پسر پس از توپ شدن، از پدرِ بی­مرام­ و آدم­فروشِ خود، شکایت می‌­کند... 

پی‌نوشت
مطلب قدیمی است؛ با تشکر و شرمساری از تنبلی...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی