صورت وضعیت
خوزستان آب ندارد،ل ما برق نداریم، دور جدید کرونا شروع شده، مردم را شکلاتپیچ میکنند و دستهجمعی توی گور میاندازند انگار یهودیهای جنگ جهانی، زاگرس توی آتش گیر افتاده و شعلهاش سر به فلک زده، سیل روستاهای قزوین و مازندران را از جا کنده و میبرد، رئیسی رئیسجمهور شد، کسی مشارکت نکرد، مذاکرات وین لنگ در هوا ول شد، اسراییل تاسیسات مهم ایران را چندبار ترکاند، نان سنگک ۳ هزار تومان، سگگردانی ممنوع، اینترنت ریده، شبکههای فارسیِ خارج مغزمان را بگا دادند بدتر از ۲۰:۳۰ شبکهی دو، دریای جنوب ماهی ندارد، خاویار دریای شمال که به قیافهمان نمیخورد، اصغر فرهادی از سوالهای سیاسی فرار کرد اما ملت توی توییتر خفتش کردند، محسن نامجو با انگ زورگیری زنان آلبوم غمگین داد، علی کریمی به برق گیر داد آمار قصرش را رو کردند، مجیدی به وزیر رید و او به مجیدی، رهبر واکسن زد، نمکی از رهبر تشکر کرد، علینژاد گفت میخواستند مرا ببرند ایران اعدام کنند، آخر زم را قبلن دزدیده بودند، مردی بر اثر نداری خانواده و خودش را کشت، مرد دیگری ماشینش را آتش زد و مرد دیگرتری خودش را، نمکی از توجه رهبری تشکر کرد، جوانها در خوزستان کشته میشوند، جنگ ادامه دارد... دریاچهی نمک/بختگان/کافتر/ارومیه و رود کارون... هوای تهران و کلانشهرها سمی است، حمیدرضا صدر مرد اما جنتی نمرد، محیطبانها هنوز زندانیاند، کسی دست از عکسهای سکسیش توی اینستا برنمیدارند، طالبان افغانیها را آواره کردند، ترکیه دارد لب مرز دیوار میکشد، مجلس اینترنت را گروگان گرفت، هیچکس از «یه روز خوب» رسید به «دستاشو مشت کرده» و بعد «به زبون نظام قطع کن»، دو تکواندوکار زن ایرانی توی المپیک باهم مبارزه کردند، یک مرد ایرانی نقره گرفت اما امتیازش رفت برای مغولستان، باطری ماشین خراب است، اسنپ ۲۰درصد پورسانت برمیدارد، یخچال ترکید و شد پنکه، دندانهایمان خراب است، یکیمان با سنگکلیه میشاشد، یکی زخممعده دارد و یکی هم به زور انگشتِ خودش میریند. رهبر گفت واکسن آمریکایی نمیزنیم، نمکی با نامه ازش درخواست کمک کرد، رئیسی گفت سعادت نداشتم دست رهبر را ببوسم، نصف فامیل کرونا گرفتند، عدهای رفتند خارج واکسن زدند، توی وضعیت گهی هستیم، همهجا بوی مرگ میدهد، هنوز خایهمال هم هستیم، ایران به ژاپن باخت، معروف گریه کرد، گرایی و ساروی به فینال کشتی فرنگی نرسیدند، قهرمانی پرسپولیس را استوری کردند، خندیدن عذابوجدان میآورد، کوچکترها بزرگ و بزرگها پیر شدند و پیرها مردند، زمان نمیگذرد اما داریم تمام میشویم، مثل تختهجمشید فقط آواری پرطمطراق ازمان باقی مانده...